مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۳۷ ق.ظ

رمضان

کاش می‌شد ماه رمضان را به محرم وصل کرد و محرم را به اربعین و باز اربعین را به رمضان. رمضان چقدر زیبا و مهربان است. چقدر رمضان لطف و صفا دارد. چرا انقدر در رمضان حالم بهتر است؟ آرزو دارم حالم همینطور رو به بهبود برود. وحشت دارم از این که بعد از رمضان، از دست بروم. کاش خدا به حال خودم رهایم نکند حتی به اندازه چشم بر هم زدنی. در همین رمضان چند بار شد که صادقانه از خدا خواستم پاکم کند و همان لحظه از دنیا ببرد. احساس نمی‌کردم باید بمانم و چیزی را بچشم یا به سرانجام برسانم یا به آرزویی برسم. گرچه می‌ترسیدم از اعمالم و گذشته‌ام، خصوصاًً از حق الناس‌هایی که خبر ندارم...
ای کاش استادی داشتم که مو به مو می‌گفت چه کنم. راستی سیدعلی قاضی قرار بود در من تصرف کند. امروز چه کسی هست که تصرف کند و بالا ببرد ما را. اربعین و نجف و کربلا چه صفایی بود. چقدر روحم آماده شده بود. چقدر حال خوب داشتم. چند ماه بعد از سفر همچنان حال خوبی داشتم اما آرام آرام در سراشیبی افتادم. چندباری هم سقوط کردم. حالا هم که رمضان شده وحشت کرده‌ام که نکند باز بعد از رمضان قرار است سراشیبی باشد و سقوط؟!

 

شوخی نیست. تجربه‌ای که در تعطیلات عید نوروز داشتم کم چیزی نبود. شاید در تمام این دو سه سال گذشته سابقه نداشت که نزدیک دو هفته متعهد به کار خاصی در بیرون نباشم و حالم خراب نشود. آن قدر تعطیلات عید خوب بود که بعد از تعطیلات واقعاً گله‌مند شدم از این حجم از پرش ذهنی. پرش ذهنی بیچاره‌ام می‌کند. قبلاً هم بیچاره میشدم اما حالا با رمضان، خدا این مشکل را واقعاً نشانم داد. رمضان از اوایل تعطیلات شروع شد و من در اغلب روزها زمانی را به تأمل و عبادت اختصاص می‌دادم. بعد از تعطیلات دیدم چقدر پریشان شده‌ام و نمی‌توانم به خودم برسم. خب این تجربه حیف نیست از دست برود؟

 

شاید بد نباشد به یاد این روزها، بعد از رمضان هم یا سه روز در ماه را روزه بگیرم یا به طور روزانه، مثلاً حدود 6 ساعت در روز را به طور دلخواه مشخص کنم و مثل روزه همه چیز را کنترل کنم. چون این رمضان خیلی خیلی فهمیدم که درگیر نبودن بدن با غذا چقدر مؤثر است. یک شب خیلی خوردم و دیدم چقدر حالم دارد بد می‌شود و چقدر این حال بد با درگیری بدنم ارتباط دارد. قشنگ می‌فهمیدم که بدنم درگیر است و مشغول غذا است. نوع خاصی از بدن و جسم را تجربه می‌کردم. سنگینی داشت و لطافت نداشت.

 

واقعاً راز زیبایی رمضان چیست؟ شیخ خورشید امشب می‌گفت هم وقت خاصی است و هم به علت این که امت و ولی خدا به کار نیک مشغول می‌شوند، این زیبایی ساخته می‌شود. بالاخره نفوس بر هم اثر می‌گذارند حتی اگر به ظاهر و از طریق جسم کثیف، با هم ارتباطی نداشته باشند.

 

شیخ خورشید امشب خیلی حرف‌ها زد. برخی را حتی نمی‌توانم به زبان بیاورم آن قدر پیچیده بود. توضیحی درباره شب قدر داد. گفت این که تقدیر مشخص می‌شود معنایش چیست؟ گفت ما در زندگی مبتنی بر هر انتخابی، انتخاب‌های محدودتری پیش روی‌مان ظاهر می‌شود. مانند درهایی که وارد هر یک شوی، از درهای دیگر باز می‌مانی و راه برگشتی هم نداری. شب قدر به تو این امکان را می‌دهد که چند مرحله بازگردی عقب‌تر و دوباره بتوانی انتخاب کنی که از کدام در وارد شوی. اما شیخ چیز دیگری هم گفت که ذهنم را درگیر کرد: او گفت از امام بخواه و به امام متوسل شو. گفتم خب وقتی امام دقیقاً برایم ظهور ندارد و مشخص نیست، پس دقیقاً چه فرقی می‌کند مستقیم با خدا حرف بزنم یا امام را واسطه قرار دهم؟ او خیلی زود حرفم را فهمید. جمله‌هایم هنوز تمام نشده، می‌فهمد که منظورم چیست. توضیح داد که به هر حال ایمان داری. بعد گفت توجه به امام چند فایده دارد. یکی این که تجلی صفات خدا در امام، بسیار بسیار بیشتر از تجلی در صرف یک سری کلمه است. دوم این که وقتی امام را در نظر بگیریم، تخاطب و دعا راحت‌تر می‌شود. انسان با انسان راحت‌تر تخاطب می‌کند تا موجودی مطلق و غیر قابل اشاره که فقط می‌توان در برابرش سکوت کرد. چیز دیگری هم گفت. شیخ گفت اصلاً راه ارتباط این عالم ماده با عوالم بالا ولی خدا است. پیامبر اگر وحی نداشت، هیچی نبود؛ تنها یک بشر بود. وحی همان ارتباط است. تنها موجودی که با بالا مرتبط است، ولی خدا است. امام است.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

رمضان

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۳۷ ق.ظ

کاش می‌شد ماه رمضان را به محرم وصل کرد و محرم را به اربعین و باز اربعین را به رمضان. رمضان چقدر زیبا و مهربان است. چقدر رمضان لطف و صفا دارد. چرا انقدر در رمضان حالم بهتر است؟ آرزو دارم حالم همینطور رو به بهبود برود. وحشت دارم از این که بعد از رمضان، از دست بروم. کاش خدا به حال خودم رهایم نکند حتی به اندازه چشم بر هم زدنی. در همین رمضان چند بار شد که صادقانه از خدا خواستم پاکم کند و همان لحظه از دنیا ببرد. احساس نمی‌کردم باید بمانم و چیزی را بچشم یا به سرانجام برسانم یا به آرزویی برسم. گرچه می‌ترسیدم از اعمالم و گذشته‌ام، خصوصاًً از حق الناس‌هایی که خبر ندارم...
ای کاش استادی داشتم که مو به مو می‌گفت چه کنم. راستی سیدعلی قاضی قرار بود در من تصرف کند. امروز چه کسی هست که تصرف کند و بالا ببرد ما را. اربعین و نجف و کربلا چه صفایی بود. چقدر روحم آماده شده بود. چقدر حال خوب داشتم. چند ماه بعد از سفر همچنان حال خوبی داشتم اما آرام آرام در سراشیبی افتادم. چندباری هم سقوط کردم. حالا هم که رمضان شده وحشت کرده‌ام که نکند باز بعد از رمضان قرار است سراشیبی باشد و سقوط؟!

 

شوخی نیست. تجربه‌ای که در تعطیلات عید نوروز داشتم کم چیزی نبود. شاید در تمام این دو سه سال گذشته سابقه نداشت که نزدیک دو هفته متعهد به کار خاصی در بیرون نباشم و حالم خراب نشود. آن قدر تعطیلات عید خوب بود که بعد از تعطیلات واقعاً گله‌مند شدم از این حجم از پرش ذهنی. پرش ذهنی بیچاره‌ام می‌کند. قبلاً هم بیچاره میشدم اما حالا با رمضان، خدا این مشکل را واقعاً نشانم داد. رمضان از اوایل تعطیلات شروع شد و من در اغلب روزها زمانی را به تأمل و عبادت اختصاص می‌دادم. بعد از تعطیلات دیدم چقدر پریشان شده‌ام و نمی‌توانم به خودم برسم. خب این تجربه حیف نیست از دست برود؟

 

شاید بد نباشد به یاد این روزها، بعد از رمضان هم یا سه روز در ماه را روزه بگیرم یا به طور روزانه، مثلاً حدود 6 ساعت در روز را به طور دلخواه مشخص کنم و مثل روزه همه چیز را کنترل کنم. چون این رمضان خیلی خیلی فهمیدم که درگیر نبودن بدن با غذا چقدر مؤثر است. یک شب خیلی خوردم و دیدم چقدر حالم دارد بد می‌شود و چقدر این حال بد با درگیری بدنم ارتباط دارد. قشنگ می‌فهمیدم که بدنم درگیر است و مشغول غذا است. نوع خاصی از بدن و جسم را تجربه می‌کردم. سنگینی داشت و لطافت نداشت.

 

واقعاً راز زیبایی رمضان چیست؟ شیخ خورشید امشب می‌گفت هم وقت خاصی است و هم به علت این که امت و ولی خدا به کار نیک مشغول می‌شوند، این زیبایی ساخته می‌شود. بالاخره نفوس بر هم اثر می‌گذارند حتی اگر به ظاهر و از طریق جسم کثیف، با هم ارتباطی نداشته باشند.

 

شیخ خورشید امشب خیلی حرف‌ها زد. برخی را حتی نمی‌توانم به زبان بیاورم آن قدر پیچیده بود. توضیحی درباره شب قدر داد. گفت این که تقدیر مشخص می‌شود معنایش چیست؟ گفت ما در زندگی مبتنی بر هر انتخابی، انتخاب‌های محدودتری پیش روی‌مان ظاهر می‌شود. مانند درهایی که وارد هر یک شوی، از درهای دیگر باز می‌مانی و راه برگشتی هم نداری. شب قدر به تو این امکان را می‌دهد که چند مرحله بازگردی عقب‌تر و دوباره بتوانی انتخاب کنی که از کدام در وارد شوی. اما شیخ چیز دیگری هم گفت که ذهنم را درگیر کرد: او گفت از امام بخواه و به امام متوسل شو. گفتم خب وقتی امام دقیقاً برایم ظهور ندارد و مشخص نیست، پس دقیقاً چه فرقی می‌کند مستقیم با خدا حرف بزنم یا امام را واسطه قرار دهم؟ او خیلی زود حرفم را فهمید. جمله‌هایم هنوز تمام نشده، می‌فهمد که منظورم چیست. توضیح داد که به هر حال ایمان داری. بعد گفت توجه به امام چند فایده دارد. یکی این که تجلی صفات خدا در امام، بسیار بسیار بیشتر از تجلی در صرف یک سری کلمه است. دوم این که وقتی امام را در نظر بگیریم، تخاطب و دعا راحت‌تر می‌شود. انسان با انسان راحت‌تر تخاطب می‌کند تا موجودی مطلق و غیر قابل اشاره که فقط می‌توان در برابرش سکوت کرد. چیز دیگری هم گفت. شیخ گفت اصلاً راه ارتباط این عالم ماده با عوالم بالا ولی خدا است. پیامبر اگر وحی نداشت، هیچی نبود؛ تنها یک بشر بود. وحی همان ارتباط است. تنها موجودی که با بالا مرتبط است، ولی خدا است. امام است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۳
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی