از آفات شرق و میانه
«یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا»
این آیه بنیان مطالب پیش رو است. حال مرجع ضمیر «ه» در «به» میخواهد قرآن باشد یا بودا.
یکی از آفات عرفان شرقی این است که آدمی دچار بیخیالی، عدم تعهد و بیانگیزگی در امور زندگی میشود. یعنی اگر عرفان شرقی را بد بفهمی و بد به کار گیری، خوراک تنبلی و بیمسئولیتی است. اما خوشا لحظهای که نه هیجان داری و نه ترس و خوشی و رنج و تو همچنان با قوت به تکلیف و مسئولیت میپردازی و باانگیزه در میانهی راهها و تصمیمها شل نمیشوی. اما سؤال است که چگونه این دو جمع میشوند؟ اگر واقعی بیاندیشیم آن چیزی که اغلب ما را تکان میدهد و به حرکت وامیدارد احساسات است. اما وقتی هیجان و احساسی در کار نباشد، چه چیز تو را حرکت میدهد؟ خمینی کبیر وقتی انقلاب در حال پیروزی بود و هواپیمای او داشت به مهرآباد نزدیک میشد، چگونه «هیچ» حسی نداشت؟ اگر حسی نداری پس چه چیز تو را به حرکت واداشته است خمینی؟
اما یک آفت اسلام این است که تو آن چنان مستحکم بر عمل و علاقهی خود ایمان داری که تعصب سراغت میآید. تعصبی که حتی جزو آفات عرفان شرقی نمیتواند باشد. و از طرفی بیمسئولیتی و تنبلی و بیخیالی در اسلام نمیتواند راه یابد و امکانش را ندارد.
هر دو این آفات هم به لحاظ نظری و در بعد مهمتر به لحاظ عملی سخت، پیچیده و نیازمند درنگ و پرسش و جستجو است.
آفت نوع اول، چیزی بود که در این 4 ماه گذشته مرا در خود فرو برد. خصوصاً بعد از دیدار با خندان برفی گرچه مزایایی داشت اما این آفت بسیار بزرگ را هم داشت.
باید چاره کرد.