الزامات خانه
وقتم خیلی کم است و کارهایی که برای کنکور باید بکنم خیلی زیاد است. اما باید بنویسم چون برای اولین بار یکی از مسائلی که چندین ماه درگیرش بودم برایم تا حدی صورتبندی شد و واضحتر شد. صرفاً مینویسمش تا بعداً بیشتر فکر کنم و با شیخ خورشید هم مطرح کنم، نظرش را بدانم.
من با خودم فکر کردم و دیدم من در چندین بعد از زندگی از وضع مطلوب فاصله چشمگیری دارم اما متوجه شدم که همهاش تقصیر خودم نیست. برخی الزامات هست که به دلیل زندگی در خانهی پدر و مادرم بر من سوار میشود و نمیتوان آنها را از بین برد و همچنان در خانه زیست. ابعاد مختلف زندگی را مینویسم و علت نامطلوب بودنش را هم توضیح میدهم.
1. حیات علمی. زندگی علمی من اصلاً مطلوب نیست. فضای خانه ما، فضای مطالعه نیست. دغدغههایی که شبانه روز به واسطه حضور در خانه با آن درگیر میشوم بعضاً خیلی نامناسب حیات علمی است.
2. رژیم غذایی. ما در خانهمان خیلی ناسالم غذا میخوریم. مثل همه خانواده ها :). تقریبا همه جا ناسالم غذا میخورند. باز به لطف خدا به خاطر رژیم خانم مکی من وضعم بهتر است. اما من میخواهم حداقل دو ماه گیاهخواری را امتحان کنم اما در این خانه نمیشود. اولاً هی ناراحت میشوند که چرا غذایی که من درست کردم را نمیخوری. چرا غذایی که من به تو تعارف میکنم را نمیخوری. و... تازه هر روز هم باید پاسخ بدهی که چرا این کار را داری میکنی. و اگر عوارض جسمانی داشته باشد، مدام سرزنش به سراغم میآید.
3. تنظیم خواب. در این خانه نمیتوان همه را مجبور کرد که هر شب ساعت 8 شام بخوریم که شب زود بخوابم که بتوانم صبح زود بیدار شوم.
4. کمیت حیات اقتصادی. در این خانه نمیتوان کمیت اقتصادی زندگی را به حداقلها و ضرورت کاهش داد. حتی نمیتوان به طور آزمایشی کاهش داد و خود را محک زد. خیلی از امور اقتصادی من در حد بسیار خوبی است و من حتی نمیتوانم بفهمم که من تا چه میزان تحمل دارم که وضعیت اقتصادیام مناسب نباشد؟ آیا دچار اضطرابها و مشکلات مختلف نمیشوم؟ اما نمیتوانم این را امتحان کنم و ببینم چه میشود. خاصیت هر زندگی غیرمستقلی همین است.
5. اعمال عبادی. من نمیتوانم در این خانه آن طور که میخواهم به اعمال عبادیام بپردازم. گاهی سر و صدا مانع است و گاهی اضطرابهایی.
در همه این موارد حس میکنم که اگر در این خانه نباشم و در مکانی دیگر و مستقل زندگی کنم، وضعم بهتر میشود.
اما دو چیز مانع آن میشود که تصمیم بگیرم به مستقل شدن ولو قبل از ازدواج:
اول این که پیش خود میگویم نکند این بهانهها صرفاً جوگیری و فرافکنی باشد و اصلاً حضور در این خانه عامل مهمی نباشد. حداقل در موارد حیات علمی، اعمال عبادی و تنظیم خواب تا حدی حس میکنم حضور در این خانه عاملیت زیادی نداشته باشد. اما خب امتحان نکردهام و نمیدانم.
دوم این که از این که در مقابل خواست خانواده قرار بگیرم، سخت هراس دارم. اولا از این جهت هراس دارم که ممکن است با سرزنشها و طردها و بدگوییها و دلخوریها همراه باشد. ثانیا فکر میکنم خیلی اخلاقی هم نیست. بالاخره در این روزهایی که در این خانه هستم در امور مختلفی به پدر و مادرم کمک میکنم و درست نیست که این کمکها را کلاً قطع کنم. ممکن است از دستم دلخور شوند و دلشان را برنجانم.
نمیدانم چه کنم. صرفاً نوشتم که بعداً برگردم و فکر کنم و مشورت بگیرم.