4 ماه افسردگی
حدود 4 ماه است که تقریبا تمام علائم افسردگی را دارم. البته روزهایی هم بوده که این علائم را نداشته باشم. اما خیلی کم. شاید به تعداد انگشتان دست. یأس کمابیش در من هست گرچه کنترلش میکنم و سعی دارم به اوج نرسد. خواب زیاد که قبلا توضیح دادم به خاطر فرار از رنج و یأس بود. غذای زیاد که باز هم به خاطر فرار از خود و رنج خود است. دل و دماغ کارهای زندگی را ندارم. به علم علاقه دارم، اما حال ندارم درس بخوانم. شهد به صورت افراطی زیاد شده و باز به خاطر فرار از رنج است. خشم بی دلیل و فراوان. شکایت های زیاد از جسم و افراد اطراف. احساس تنبلی و بی حالی مفرط. بی انگیزگی. احساس از خود بیزاری. همه این علائم را دارم. بدم میآید که به خودم بگویم افسرده ام. یک ماه پیش هم پیش خود گفتم من افسرده ام. اما بدم میآید از این واژه. بیشتر آدم را افسرده و ناامید میکند. توضیحات مفصلی که در احوالم در این مدت داده ام خودش نشان میدهد که چه وضعی را سپری کرده ام؛ نیازی به واژه افسردگی نیست. اما دیروز در کوه که بودیم یکی از رفقا گفت افسرده نیستی تو؟ اما مشکلم با واژه افسردگی این است که زود آدم را به رواندرمانی ارجاع میدهد و من رواندرمانگری که آدم را سرکار نگذارد و با تلقین نخواهد تأثیر بگذارد نمیشناسم. کلا نگرش مثبتی نسبت به روانشناسها ندارم. شیخ خورشید خودش همیشه کلی مشکل روانی من را حل کرده است. به او اعتماد دارم. از طرفی دیگر وقتی واژه افسردگی را به کار میبریم انگار صرفا یکسری تحریکات بد است که باید از بین برود. در صورتی که من آن چیزی که به آن میگویند افسردگی، نامش را نوعی کفر میگذارم. من میفهمم که رذائل اخلاقی متعدد است که باعث افسردگی میشود. همین که تو پرتکرار مراء کنی باعث میشود افسرده شوی. این که تو دائم دنبال برتریجویی باشی باعث افسردگی میشود. اما واژه افسردگی این چیزها را نشان نمیدهد.
اما نکته این است که من میدانم درمان چیست. من میدانم که اگر یک ماه هر روز بدون استثنا سحر بیدار باشم، حالم خوب میشود. اما بدبختی این است که درمان را میدانم و این کار را نمیکنم. واقعا کار سختی هم نیست. اما نمیکنم. خب چرا نمیکنم؟
هزار مرتبه رحمت طلب، تأمل کن
زیان خواب سحر را مگر بپالایند
اگرچه سِحر سَحر «دفع صد بلا بکند»
طریق یأس مجو، خفتهای سحر هر چند
بکن آقا. کاری ندارد که. اولش سخت است. آرام آرام اصلا عادت میکنی.
و خیلی تأثیرات خوبی دارد. معجزهگر است. پس امشب ساعت 11 و نیم به رختخواب برو تا 4 بیدار شوی. اگر تا 12 خوابت نبرد کلا نخواب تا صبح. به همین راحتی افسردگیت را درمان کن. همین را تا یک ماه ادامه بده. حل میشود اگر خدا بخواهد.
زبان گشای و سخن گوی از آسمان بلند
ستون به خیمه بزن، ریسمان به بالا بند
ستون به ذهن مزن، اتکا به قلب مکن
حدیث موسی و فرعون را بخوان و بخند
نه ذهن فرعون آگه ز پور عمران بود
نه قلب موسی کافی ز بهر آیه و پند
تو قدر وسع زمین را بکَن ولی گر دوست
کند اشاره، خوری آب از زمین بلند
به قعر چاه فتادن، به از غرور قلل
به خود بدیده چو یوسف جهان هزاران چند
هزار مرتبه رحمت طلب، تأمل کن
زیان خواب سحر را مگر بپالایند
اگرچه سِحر سَحر «دفع صد بلا بکند»
طریق یأس مجو، خفتهای سحر هر چند
دروغ یأس همان وهم وصل معشوق است
خوشا میانهرو مالدار حاجتمند
فریب عشق ز جادوی خود مخور عاقل
نه عاشق است هر آن کو شود به خود دلبند
نه من به او نرسیدم که هیچکس حتی
شکور عارف دانا، حکیم فرهمند