توکل غزالی
سروش در جلسه 52 شرح مثنوی کلا به مثنوی نمیپردازه. درباره توکل در نظر غزالی میگه. غزالی در احیاء العلوم میگه سه مرتبه داره توکل: اول مثل اعتمادی که موکل به وکیل میکنه. دوم مثل نسبتی که طفل با مادر برقرار میکند. سوم مثل نسبتی که جسم مرده با غسال برقرار میکند. غزالی میگوید در مرتبه اول آن چه توکل است توسل به اسباب یقینی است. توسل به اسباب ظنی هم ایراد ندارد. اما توسل به اسباب احتمالی غیرظنی خلاف توکل است.
جالب است که ما در فرهنگ عمومی خودمان توکل را چیز دیگری میدانیم. اصلا کاملا متضاد است و نمیدانم چرا کسی در این جلسه این را نپرسید. ما در فرهنگ عمومی توکل را این میدانیم که شخص اتفاقا در شرایطی که اسباب یقینی ندارد و با شک و تردید تمام وجودش را فراگرفته باید ناگهان به خود بیاید و توکل کند و قدم در راه بگذارد. اتفاقا کسی که به اسباب یقینی اکتفاء میکند شخصی است که توکل ندارد. پس منظور غزالی چه بوده؟
البته غزالی چیز دیگری هم میگوید و آن کمی راهگشا است. این که باید در کارها به اسباب اقل اکتفا کرد. یعنی به در خانه ات یک قفل زدی کافی است. دیگر هزار قفل و آژیر و... زدن خلاف توکل است. یا مثلا در کسب درآمد همان طریق رایج را به کار گیر. مثلا برو در مغازه ت بنشین و منتظر مشتری باش. نه این که تبلیغات گسترده و کلک های مختلف و قرعه کشی و نتوورک مارکتینگ و... به کار بگیری.
درباره این دو کلام غزالی میتوان دو حرف زد. یکی این که اولا این دو حرف غزالی ربطی به هم ندارند و چه بسا متضاد هم باشند. از این حیث که اتفاقا هزار قفل به در زدن اسباب یقینی تری فراهم میکند تا یک قفل زدن. این که تو اسباب مختلف را به کار گیری تا بیشتر مطمئن باشی که اسباب یقینی تری را به کار گرفته ای. حالت دوم این است که منظور از اکتفا به اسباب یقینی، اکتفاء به اسباب عرفی و رایج است. یعنی او در واقع به وجه حسن فاعلی امر اشاره کرده است. او میگوید سراغ اسباب احتمالی نرو از این جهت که به همان اساب رایج و تجربه شده مطمئن نیستی و دلت قرص نیست. میترسی که نکند این اسباب درست کار نکنند. میگوید تو داری سراغ اسباب احتمالی میروی چون سوءظن به قضا و قدر داری و بی دلیل میترسی که نکند دزد امشب خانه ام را بزند. نکند امروز پول به دست نیاورم. پس علاوه بر اسباب رایج به اسباب احتمالی هم چنگ میزنم و بلکه بیشترین منفعت را کسب کنم. با این نگاه، اکتفا به اسباب یقینی و رایج حسن است. اما حالت دیگری هم برای اکتفا به اسباب رایج وجود دارد که قبیح است. در واقع در این حالت شما میتوانی به اسباب رایج اکتفا کنی اما با قبح فاعلی و خلاف توکل. یعنی از سر بزدلی و ترس و اعتماد نداشتن به قضا و قدر امور جدید را امتحان نکنی و پا در مسیر ناشناخته نگذاری. این شخص حتی گاهی از سر بزدلی پا در مسیرهای رفته شده هم نمیگذارد چرا که میگوید دیگران رفته اند، من که نرفته ام که بدانم امن است آن مسیر یا نه. لذا اکتفاء به اسباب رایج هم میتواند خوب باشد و هم بد، بستگی به حسن و قبح فاعلی عمل دارد.
اما در کل باید به احیاء العلوم مراجعه کرد و دید چه بوده حرف غزالی. احیاء العلوم همان عربی کیمیای سعادت است. نه که ترجمه شده باشه. غزالی کیمیای سعادت را جداگانه برای عوام نوشته و احیاء العلوم را به زبان عربی برای خواص و دانشمندان. کیمیای سعادت مختصرتر هم است گویا.
یک جمله ای هم خود سروش گفت، خفن: ما هیچ یقینی نداریم که خدا راست میگوید. ما تنها میتوانیم به خدا اعتماد داشته باشیم. به خدا فقط میتوان ایمان داشت. اصلا به صداقتش علم نداریم. خیلی نکته مهمیه این. توکل این ایمان و اعتمادی است که به او داریم و هر گونه اعتماد دیگر همان توکل است نه آن کاری که او میکند.