خیال هیجانی و خیال فکور بااحساس
چو نیزه عدو زد به حلق حسین
بر زمین افتاد؛ خیمه نالان است
خضیبِ به خون گشته خون خدا
سینه منتظر سمّ اسبان است
دل عالمی را به جوش آوری
چو یاری بخواهی صدا نشنوی
حکایت همین است. دل عالمی را به جوش آوری. اگر به ابراز احساسات باشد پاکارم. اما چو یاری بخواهی صدا نشنوی. ولی در میدان عمل سختم میشود. کم میآورم. زود احساسات خوب و معنوی بروز میکند. اما در همین احساسات غرق میشوم و کاری نمیکنم. شگرد عجیبی است. همین امشب به شکل بدی ایجاد شد روی من.
فعلاً بروم نماز بخوانم و اسباب کنترل خیال را فراهم کنم. برمیگردم مینویسم. حرف زیاد دارم...
... برنگشتم بنویسم. اما فهمیده ام که بیدار بودن در سحر خیلی مهم است. اگر عزم و اراده تغییر باشد، بیدار بودن در سحر خیلی کمک کننده است. این بیدار بودن باعث میشود حملات به خیال کمتر باشد. باعث میشود خیال آرام تر و رام تر باشد. لذا روزهایی که سحر را بیدارم تخیل و وسوسه جنسی کمتری دارم. روزهایی که سحر بیدار شده ام، راحت تر میتوانم فکرم را به سمتی که خوب است ببرم و از تخیلات برتری جویانه راحت تر رها شوم. از تخیلات مأیوس کننده راحتتر جدا شوم. از تخیلات فرح بخشانه توهم زا هم راحتتر میتوانم رها شوم اما نه به راحتی دیگر تخیلات. این مورد در روزهایی که سحر بیدار میشوم اتفاقا خیلی سفت میشود و جدا شدن از آن لزوما راحت نیست. خیلی هم گرفتارکننده و زمین زننده است. خلاصه کنترل امور زیستی به قطع لازم است گرچه کافی نیست و خیلی هم دست پایین است.