از یأس تا شهد
دیگر برایم مسجل شده است که از یأس تا شهد تلخ شیراز فاصلهی چندانی نیست. هر چند بیشتر از فاصلهای است که از غضب تا یأس طی میشود اما خیلی زیاد هم نیست. این بار تنها دو روز طول کشید. دو روز در حالت یأس و افسردگی و بیکاری و به دنبال مُسکر. و گزینهای که چند ساعت پیش تصویب شد، شهد تلخ شیراز بود. یعنی قبلش هیچ میلی نبود. هیچ حسی نبود. هیچ گرایشی نبود.
دفعه های پیش هم همینگونه بود. فقط یکی دو بار بود که تنها به دلایلی زیستی روی آوردم. اکثراً به خاطر رهایی از یأس بود.
نه که بعدش حالم خوب شودها. تنها برای مدتی آرامتر و بیخیالتر شدم. اما الان نه مثل قبل اما باز بیاعصاب و بیظرفیت و در کنج ناامیدی هستم. گرچه میخواهم نماز بخوانم و تأملی کنم و این حس را هم نمیتوانم انکار کنم.
و یأس مهمترین ترمز زندگی من است. ترمز بعدی هم همان چیزی است که در آن طرف طیف یأس قرار میگیرد: خوشی و رضایت به وضع اکنون. در هر دو نوعی سکون نهفته است. رهایی از سکون، یعنی جاهدوا فینا. کوشش بیهوده به از خفتگی.
برای یأس چیزی جز اراده برای تغییر توجه و سعی در صبر نمییابم. اما این موارد را نتوانستم اجرا کنم. چه در این مورد دو روز قبل و چه در موارد قبلی.
اما اگر خیالم آرام آرام به دستم آید و توانایی کنترلش را داشته باشم خیلی راحتتر میتوانم توجهاتم را کنترل کنم و آن وقت تغییر توجه و سعی در صبر هم راحتتر میشود. چرا که سعی در صبر هم نوعی تغییر توجه است. پس همین طریقی که برای به دست گرفتن عنان خیال انتخاب کردهام را پیش بگیرم و ثابتقدمتر از گذشته به پیش روم.
و البته شیخ خورشید هم جواب بدهد و ببینم او چه توصیهای دارد؟