مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ب.ظ

تقوا در ایجاد سوال برای خود

وقتی مطلبی را می‌بینیم یا وقتی کسی سخنانی می‌گوید خیلی مهم است که ما در نسبت با سخنان او یا آن مطلب، چه سوالاتی را در خودمان ایجاد می‌کنیم یا چه سوالاتی خود به خود ایجاد می‌شود. از چند حیث مهم است که در نسبت با سخن یا مطلب دیگری (چه انسان چه غیرانسان) به چه سوالاتی میرسیم و چگونه؟ اول و مهمتر از همه از آن حیث مهم است که سوالات ما اغلب به خاطر برتری‌جویی‌مان است. حیث دیگر این است که سوالات ما چه نسبتی با حقیقت‌جویی دارند؟ حیث دیگر آن است که آن سوالات چه نسبتی با عمل ما دارد؟

 

حیث اول؛ برتری‌جویی.

اغلب در مواجهه با مطالب و سخنان به دنبال ایراد می‌گردیم. این خصلت، فی‌نفسه ایرادی ندارد. اما گاه وجه غالب توجهات ما را تشکیل می‌دهد. در حدی که مثلاً در یک گفتگو اصلاً حواسمان به بحث نیست اما تا یک نفر حرفی اشتباه یا حرفی می‌زند که نشانگر ضعف خود او یا کس دیگری است، زود گوشمان تیز می‌شود. خب این بد است. دائم به دنبال این استیم که اشکالی در حرف پیدا کنیم و بگوییم و حتی بعدتر می‌بینیم وقتی به پاسخ می‌رسیم ناخوش می‌شویم چرا که ما دوست داشتیم ایراد بگیریم نه این که به جواب برسیم. این را باید رفع کرد. هیچ سوالی نباید به خاطر این برتری‌جویی شکل بگیرد. هیچ اشکال و سوالی نباید به خاطر عیب‌جویی و دیگران را پست کردن و خود را بالا بردن (آن هم صرفاً در خیال خود) شکل بگیرد. این خلاف کمال و خیر است. این شر است. مضر است. معصیت است.

 

حیث دوم؛ حقیقت‌جویی.

میل حقیقت‌جویی باید جایگزین میل برتری‌جویی شود. این دو اصلاً با هم جمع نمی‌شوند. هر برتری‌جویی لاجرم به پوشاندن حقیقت گره می‌خورد. اگر سوالی برایت پیش می‌آید به خاطر این است که دنبال حقیقتی و نه دنبال برتری و علو. نشانه‌اش هم این است که وقتی به پاسخ می‌رسی خرسند می‌شوی. (البته اینجا باز رهزنی دیگر قرار دارد. وقتی در جمع هستی و تو یکی از افرادی هستی که پاسخ را فهمیده‌ای و تعدادی هستند که پاسخ را نفهمیده‌اند، اینجا ممکن است خرسندی تو از رسیدن به پاسخ ناشی از برتری‌جویی باشد.) خرسندی‌ای که در تنهایی و بدون راه دادن «مقایسه خود با دیگران» در ذهن رخ می‌دهد، خرسندی ناشی از حقیقت‌جویی است. از حیث معرفت‌شناختی هم می‌توان اصولی طرح ریخت و به خود فهماند که آیا الان به خاطر حقیقت‌جویی دارم سوال می‌پرسم و ایراد می‌گیرم یا به خاطر برتری‌جویی؟ مثلاً ببینی که آیا سوالت ناشی از این سوال است که «منظور شخص از این سخنان چیست؟» و یافتن منظور هم با نیتی خیر باشد. یا مثلاً آگاه باشی که سوالت ناشی از این است که تو هم در زندگی و در مقام حیات و انتخاب‌هایش، مسأله‌ی مشابه آن فرد را داری و به این دلیل داری وجوه مختلف مسأله و پاسخ را جویا می‌شوی و از اشتباه پرهیز می‌کنی.

 

حیث سوم؛ عمل ما.

مهم است که آگاه باشیم که داریم سوال می‌کنیم چون ما هم در عمل چنین مسأله‌ای داریم یا خواهیم داشت. در امور حِکمی خیلی مسأله سخت هم می‌شود. چون تو باید حواست باشد که اساساً تو داری این مطالب را فرامی‌گیری تا به آن چه درست است و به آن علم داری عمل کنی. اگر هم جایی اشکال کردی حواست باشد که تو باید صورت صحیحی که پس از اشکال به آن متنبه شدی را واقعاً زندگی کنی. تو باید هر آن چه فهمیدی حق است را زندگی کنی و از هر آن چه فهمیدی ناحق است، دوری کنی و در اموری که نمی‌دانی درست است یا غلط احتیاط کنی. اگر مسئولیت سنگین دانستن و ندانستن را بدانیم، انقدر راحت از کنار این فرایندهای ذهنی‌مان که در مواجهه با متون و مطالب و سخنان شکل می‌گیرد، راحت رد نمی‌شویم. گاهی لازم است به جای ایراد گرفتن بیخودی به این سوال بپردازیم که حالا که فلان مطلب حق است، لوازم عملی دیگر آن چیست و باید چه کنم تا به این حق عمل کرده باشم؟ گاهی لازم است محکم ایراد بگیریم تا بر ذهن مشتبه نشود که آن کار ناحق را باید کرد یا حداقل بفهمد که باید احتیاط کرد.

 

این طور فکر می‌کنم که اگر ما تنها 10 درصد از سوالات‌مان در قبال ورودی‌های ذهنی‌مان این سه مورد را رعایت کنند، چقدر رشد می‌کنیم. ما حتی همین 10 درصد را هم رعایت نمی‌کنیم. اصلاً تقوایی نداریم هنگام ایجاد سوال. هنگام مواجهه با ورودی‌های ذهنی‌مان مسئولیت‌پذیر نیستیم. حواسمان نیست داریم با خودمان چه می‌کنیم. داریم چگونه خود را اذیت می‌کنیم و در سختی می‌افکنیم.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

تقوا در ایجاد سوال برای خود

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ب.ظ

وقتی مطلبی را می‌بینیم یا وقتی کسی سخنانی می‌گوید خیلی مهم است که ما در نسبت با سخنان او یا آن مطلب، چه سوالاتی را در خودمان ایجاد می‌کنیم یا چه سوالاتی خود به خود ایجاد می‌شود. از چند حیث مهم است که در نسبت با سخن یا مطلب دیگری (چه انسان چه غیرانسان) به چه سوالاتی میرسیم و چگونه؟ اول و مهمتر از همه از آن حیث مهم است که سوالات ما اغلب به خاطر برتری‌جویی‌مان است. حیث دیگر این است که سوالات ما چه نسبتی با حقیقت‌جویی دارند؟ حیث دیگر آن است که آن سوالات چه نسبتی با عمل ما دارد؟

 

حیث اول؛ برتری‌جویی.

اغلب در مواجهه با مطالب و سخنان به دنبال ایراد می‌گردیم. این خصلت، فی‌نفسه ایرادی ندارد. اما گاه وجه غالب توجهات ما را تشکیل می‌دهد. در حدی که مثلاً در یک گفتگو اصلاً حواسمان به بحث نیست اما تا یک نفر حرفی اشتباه یا حرفی می‌زند که نشانگر ضعف خود او یا کس دیگری است، زود گوشمان تیز می‌شود. خب این بد است. دائم به دنبال این استیم که اشکالی در حرف پیدا کنیم و بگوییم و حتی بعدتر می‌بینیم وقتی به پاسخ می‌رسیم ناخوش می‌شویم چرا که ما دوست داشتیم ایراد بگیریم نه این که به جواب برسیم. این را باید رفع کرد. هیچ سوالی نباید به خاطر این برتری‌جویی شکل بگیرد. هیچ اشکال و سوالی نباید به خاطر عیب‌جویی و دیگران را پست کردن و خود را بالا بردن (آن هم صرفاً در خیال خود) شکل بگیرد. این خلاف کمال و خیر است. این شر است. مضر است. معصیت است.

 

حیث دوم؛ حقیقت‌جویی.

میل حقیقت‌جویی باید جایگزین میل برتری‌جویی شود. این دو اصلاً با هم جمع نمی‌شوند. هر برتری‌جویی لاجرم به پوشاندن حقیقت گره می‌خورد. اگر سوالی برایت پیش می‌آید به خاطر این است که دنبال حقیقتی و نه دنبال برتری و علو. نشانه‌اش هم این است که وقتی به پاسخ می‌رسی خرسند می‌شوی. (البته اینجا باز رهزنی دیگر قرار دارد. وقتی در جمع هستی و تو یکی از افرادی هستی که پاسخ را فهمیده‌ای و تعدادی هستند که پاسخ را نفهمیده‌اند، اینجا ممکن است خرسندی تو از رسیدن به پاسخ ناشی از برتری‌جویی باشد.) خرسندی‌ای که در تنهایی و بدون راه دادن «مقایسه خود با دیگران» در ذهن رخ می‌دهد، خرسندی ناشی از حقیقت‌جویی است. از حیث معرفت‌شناختی هم می‌توان اصولی طرح ریخت و به خود فهماند که آیا الان به خاطر حقیقت‌جویی دارم سوال می‌پرسم و ایراد می‌گیرم یا به خاطر برتری‌جویی؟ مثلاً ببینی که آیا سوالت ناشی از این سوال است که «منظور شخص از این سخنان چیست؟» و یافتن منظور هم با نیتی خیر باشد. یا مثلاً آگاه باشی که سوالت ناشی از این است که تو هم در زندگی و در مقام حیات و انتخاب‌هایش، مسأله‌ی مشابه آن فرد را داری و به این دلیل داری وجوه مختلف مسأله و پاسخ را جویا می‌شوی و از اشتباه پرهیز می‌کنی.

 

حیث سوم؛ عمل ما.

مهم است که آگاه باشیم که داریم سوال می‌کنیم چون ما هم در عمل چنین مسأله‌ای داریم یا خواهیم داشت. در امور حِکمی خیلی مسأله سخت هم می‌شود. چون تو باید حواست باشد که اساساً تو داری این مطالب را فرامی‌گیری تا به آن چه درست است و به آن علم داری عمل کنی. اگر هم جایی اشکال کردی حواست باشد که تو باید صورت صحیحی که پس از اشکال به آن متنبه شدی را واقعاً زندگی کنی. تو باید هر آن چه فهمیدی حق است را زندگی کنی و از هر آن چه فهمیدی ناحق است، دوری کنی و در اموری که نمی‌دانی درست است یا غلط احتیاط کنی. اگر مسئولیت سنگین دانستن و ندانستن را بدانیم، انقدر راحت از کنار این فرایندهای ذهنی‌مان که در مواجهه با متون و مطالب و سخنان شکل می‌گیرد، راحت رد نمی‌شویم. گاهی لازم است به جای ایراد گرفتن بیخودی به این سوال بپردازیم که حالا که فلان مطلب حق است، لوازم عملی دیگر آن چیست و باید چه کنم تا به این حق عمل کرده باشم؟ گاهی لازم است محکم ایراد بگیریم تا بر ذهن مشتبه نشود که آن کار ناحق را باید کرد یا حداقل بفهمد که باید احتیاط کرد.

 

این طور فکر می‌کنم که اگر ما تنها 10 درصد از سوالات‌مان در قبال ورودی‌های ذهنی‌مان این سه مورد را رعایت کنند، چقدر رشد می‌کنیم. ما حتی همین 10 درصد را هم رعایت نمی‌کنیم. اصلاً تقوایی نداریم هنگام ایجاد سوال. هنگام مواجهه با ورودی‌های ذهنی‌مان مسئولیت‌پذیر نیستیم. حواسمان نیست داریم با خودمان چه می‌کنیم. داریم چگونه خود را اذیت می‌کنیم و در سختی می‌افکنیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۳۱
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی