مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۵۲ ق.ظ

دلزده و مضطرب

توصیفی بهتر از همین دو واژه نیست. هم دلزده‌ام از چیزی که انجام می‌دهم و به آن مشغولم و هم مضطربم که نکند آن چه می‌کنم بی‌فایده باشد و نکند کار دیگری باید بکنم. هر دو مورد مذموم‌اند و نامطلوب. مضطربم که چرا آن چه باید می‌کردم را نکرده‌ام و نمی‌کنم. و از انجام همان کار دلزده هم هستم. اگر بخواهم از حرف‌های قبلی استفاده کنم این اصل مهم است که رنج ناشی از ناکامی است. چه می‌خواستم که به ناکامی رسیده‌ام و دلزدگی و اضطراب آمدند؟ (اثر وضعی بیدار نبودن از سحر را البته نادیده نمی‌گیرم) نمیدانم. ولی فکر میکنم دارم خودم را با شهاب مقایسه میکنم. مقایسه ای که هم خودش هم کیفیت مقایسه و موضوع مقایسه اش ایراد دارد. اساساً مهم این است که من به آن چه باید بکنم بپردازم نه این که مضطرب شوم که چرا شهاب فلان توانایی‌ها را دارد و من ندارم و دیگر دیر شده و... . پس خود مقایسه از اول مشکل دارد. تازه اساسا کیفیت و موضوع مقایسه هم مشکل دارد یعنی من اگر هم قرار است مقایسه کنم باید آن چیزی را بسنجم که در نهایت خدا میسنجد و این ممکن نیست. تفصیلش را میدانم نمینویسم.

پس به جای این فکرها باید رفت سراغ آن چه درست است. بروم سراغ سوالات و اهداف و برنامه ریزی و... .

 

راستی یادم است از چندین سال پیش باور داشتم که صبح زود بیدار شدن خیلی مفید است. چند روز پیش که به شیخ خورشید ماجرای هدیه الهی و پس گرفتنش را گفتم توصیه‌ای کرد که تا امروز در تعجب و حیرت مانده‌ام. گفت صبح‌ها قبل از اذان بیدار شو و بعدش نخواب، حالت خوب میشود. از همان روز این کار را کردم و البته روزهایی نتوانستم و خواب ماندم. هر روزی که بیدار میشوم و از سحر نمی‌خوابم کل روز از تخیلات فراوانی در امانم. بازدهی بسیار بالاتری دارم. کمتر زودرنج ام. کمتر عصبی میشوم. صبرم بیشتر میشود. خستگی م کمتر میشود. حتی کمتر خمیازه میکشم. بیشتر حوصله دارم. و باورم نمیشود همه اینها به خاطر بیدار بودن از سحر است. شیخ خورشید بیش از یک سال است که به من توصیه میکند صبح ها از اذان یا از قبل طلوع آفتاب بیدار شو. ولی من میگفتم نمیشه و کار دارم و... . ولی حالا میفهمم چه نعمتی است. کاش از همان موقع این کار را میکردم. شاید اصلا هدیه را دادند و گرفتند که من بفهمم قدر این بیدار بودن از سحر چیست. و حالا روزهایی که از سحر بیدار نمیشوم اثرش را حس میکنم. خیلی خیلی موثر است. امروز هم از همان روزها است و به همین خاطر نشستم پای نوشتن.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

دلزده و مضطرب

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۵۲ ق.ظ

توصیفی بهتر از همین دو واژه نیست. هم دلزده‌ام از چیزی که انجام می‌دهم و به آن مشغولم و هم مضطربم که نکند آن چه می‌کنم بی‌فایده باشد و نکند کار دیگری باید بکنم. هر دو مورد مذموم‌اند و نامطلوب. مضطربم که چرا آن چه باید می‌کردم را نکرده‌ام و نمی‌کنم. و از انجام همان کار دلزده هم هستم. اگر بخواهم از حرف‌های قبلی استفاده کنم این اصل مهم است که رنج ناشی از ناکامی است. چه می‌خواستم که به ناکامی رسیده‌ام و دلزدگی و اضطراب آمدند؟ (اثر وضعی بیدار نبودن از سحر را البته نادیده نمی‌گیرم) نمیدانم. ولی فکر میکنم دارم خودم را با شهاب مقایسه میکنم. مقایسه ای که هم خودش هم کیفیت مقایسه و موضوع مقایسه اش ایراد دارد. اساساً مهم این است که من به آن چه باید بکنم بپردازم نه این که مضطرب شوم که چرا شهاب فلان توانایی‌ها را دارد و من ندارم و دیگر دیر شده و... . پس خود مقایسه از اول مشکل دارد. تازه اساسا کیفیت و موضوع مقایسه هم مشکل دارد یعنی من اگر هم قرار است مقایسه کنم باید آن چیزی را بسنجم که در نهایت خدا میسنجد و این ممکن نیست. تفصیلش را میدانم نمینویسم.

پس به جای این فکرها باید رفت سراغ آن چه درست است. بروم سراغ سوالات و اهداف و برنامه ریزی و... .

 

راستی یادم است از چندین سال پیش باور داشتم که صبح زود بیدار شدن خیلی مفید است. چند روز پیش که به شیخ خورشید ماجرای هدیه الهی و پس گرفتنش را گفتم توصیه‌ای کرد که تا امروز در تعجب و حیرت مانده‌ام. گفت صبح‌ها قبل از اذان بیدار شو و بعدش نخواب، حالت خوب میشود. از همان روز این کار را کردم و البته روزهایی نتوانستم و خواب ماندم. هر روزی که بیدار میشوم و از سحر نمی‌خوابم کل روز از تخیلات فراوانی در امانم. بازدهی بسیار بالاتری دارم. کمتر زودرنج ام. کمتر عصبی میشوم. صبرم بیشتر میشود. خستگی م کمتر میشود. حتی کمتر خمیازه میکشم. بیشتر حوصله دارم. و باورم نمیشود همه اینها به خاطر بیدار بودن از سحر است. شیخ خورشید بیش از یک سال است که به من توصیه میکند صبح ها از اذان یا از قبل طلوع آفتاب بیدار شو. ولی من میگفتم نمیشه و کار دارم و... . ولی حالا میفهمم چه نعمتی است. کاش از همان موقع این کار را میکردم. شاید اصلا هدیه را دادند و گرفتند که من بفهمم قدر این بیدار بودن از سحر چیست. و حالا روزهایی که از سحر بیدار نمیشوم اثرش را حس میکنم. خیلی خیلی موثر است. امروز هم از همان روزها است و به همین خاطر نشستم پای نوشتن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۱۸
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی