مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ق.ظ

حال رقیق

حال رقیقی دارم. می‌دانم متأثر از درک لحظاتی از سنجاب مست است. و بسیار متأثر از خواب‌هایی است که چند وقت است می‌بینم و همه تصویری از زهره‌ی سرخوش در آن هست. اوج آن هم دیشب بود که خواب دیدم در صمیمی‌ترین لحظات با کسی هستم که از لحظه‌ی بیدار شدن هر چه فکر کردم نفهمیدم آن شخص زهره سرخوش بود یا سنجاب مست. هر دو را دوست دارم. البته نه خودشان را. آن وجه خاص از آن ها را که نمی‌توانم توصیفش کنم. دلم می‌رود برای مطربی‌های زهره و بازیگوشی‌ها و قصه‌ها و اطوار و غصه‌های سنجاب مست. اما چیست این علاقه؟ این علاقه چیزی غیر از شهد تلخ شیراز است. پس اگر بخواهم اصلاح کنم. باید بگویم مهم‌ترین گرایش‌های درونی من فقط محدود به حق‌جویی و شهد تلخ شیراز نمی‌شود. تمایلم به چیز سومی که در این دو نفر یافت می‌شود و چیزی غیر از شهد شیراز است، هم وصف ناشدنی است. گرایش چهارم‌م گرایش به قدرت و برتری بر دیگران است. نه می‌توانم انکارش کنم و نه می‌توانم آن را بیشتر از سه مورد قبلی بدانم. شهد تلخ و سنجاب و زهره و برتری‌جویی همه باطل است و حل شدن در حق و حقیقت‌جویی راهگشا. البته علم هم می‌تواند دستمایه‌ی گمراهی قرار گیرد اما حقیقت‌جویی و حل شدن در حق و صداقت دائمی با خود نمی‌تواند باعث گمراهی شود.

 

التوبه من بعض الذنوب لایعول علیها. وجود الحق عند الاضطرار لایعول علیه لِأنه حال و الحال لایعول علیه.

 

حتی اگر ترک آن معصیت کنی هم به چیز قابل تکیه‌ای نرسیده‌ای. اساساً چیزی نیست که به آن تکیه کنی. چرا ما وقتی کار درستی می‌کنیم، فکر می‌کنیم چقدر خفنیم و به خود می‌بالیم و گاه دقایق متوالی در خیال خود، خود را تشویق می‌کنیم؟ از طرفی وقتی هم کار بدی می‌کنیم، چنان فکر می‌کنیم دور افتادیم که دیگر نمی‌رسیم. از طرفی وقتی فکر میکنیم بدون گناه ممکن است دچار عجب و تکبر شویم، گناه را برای خود زینت می‌دهیم تا آن را انجام دهیم که مگر دچار عجب نشویم. اما افسوس گناه را می‌کنیم و باز دچار عجب می‌شویم. چه زیرک وسوسه می‌شویم. هم گناه را پیش خود حلال میکنیم هم عجب را.

 

تازه بود که داشتم به خیال خودم مقابل دشمن برتری‌جویی شمشیر می‌زدم تا این که وساوسی سراغم آمد که هم از آن جبهه ماندم و هم از این جبهه. خدایا تو خودت میدانی. مگر من چقدر طاقت دارم که این همه لشکر به سراغم می‌آیند؟

 

خوب است گاهی هم ساده و کلی ببینیم خود را. همه‌ی رنج و لذت‌ها ناشی از دو چیز است: ناکامی و کامیابی. یعنی وقتی چیزی بخواهی، اگر به آن برسی کامیاب میشوی و خوش و اگر به آن نرسی ناکام میشوی و رنجور. اولین قدم آن است که بتوانی بفهمی فارغ از این که چه اتفاقاتی در بیرون از تو رخ داده تا به رنج یا لذت برسی، اساساً از آن ابتدا چه چیزی را خواسته‌ای که به آن نرسیدی یا رسیدی؟ بعد میتوانی بهتر بفهمی که علت هایی که در بیرون از تو رخ داده کدام اند و چرا گاهی اوقات علل مشابهی موجودند اما احوال ما متفاوت میشود.

البته بهترین آدمیان آنانند که هیچ نخواهند و اگر هیچ نخواهی نه خوشی داری نه رنج. سعادت همین است.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

حال رقیق

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ق.ظ

حال رقیقی دارم. می‌دانم متأثر از درک لحظاتی از سنجاب مست است. و بسیار متأثر از خواب‌هایی است که چند وقت است می‌بینم و همه تصویری از زهره‌ی سرخوش در آن هست. اوج آن هم دیشب بود که خواب دیدم در صمیمی‌ترین لحظات با کسی هستم که از لحظه‌ی بیدار شدن هر چه فکر کردم نفهمیدم آن شخص زهره سرخوش بود یا سنجاب مست. هر دو را دوست دارم. البته نه خودشان را. آن وجه خاص از آن ها را که نمی‌توانم توصیفش کنم. دلم می‌رود برای مطربی‌های زهره و بازیگوشی‌ها و قصه‌ها و اطوار و غصه‌های سنجاب مست. اما چیست این علاقه؟ این علاقه چیزی غیر از شهد تلخ شیراز است. پس اگر بخواهم اصلاح کنم. باید بگویم مهم‌ترین گرایش‌های درونی من فقط محدود به حق‌جویی و شهد تلخ شیراز نمی‌شود. تمایلم به چیز سومی که در این دو نفر یافت می‌شود و چیزی غیر از شهد شیراز است، هم وصف ناشدنی است. گرایش چهارم‌م گرایش به قدرت و برتری بر دیگران است. نه می‌توانم انکارش کنم و نه می‌توانم آن را بیشتر از سه مورد قبلی بدانم. شهد تلخ و سنجاب و زهره و برتری‌جویی همه باطل است و حل شدن در حق و حقیقت‌جویی راهگشا. البته علم هم می‌تواند دستمایه‌ی گمراهی قرار گیرد اما حقیقت‌جویی و حل شدن در حق و صداقت دائمی با خود نمی‌تواند باعث گمراهی شود.

 

التوبه من بعض الذنوب لایعول علیها. وجود الحق عند الاضطرار لایعول علیه لِأنه حال و الحال لایعول علیه.

 

حتی اگر ترک آن معصیت کنی هم به چیز قابل تکیه‌ای نرسیده‌ای. اساساً چیزی نیست که به آن تکیه کنی. چرا ما وقتی کار درستی می‌کنیم، فکر می‌کنیم چقدر خفنیم و به خود می‌بالیم و گاه دقایق متوالی در خیال خود، خود را تشویق می‌کنیم؟ از طرفی وقتی هم کار بدی می‌کنیم، چنان فکر می‌کنیم دور افتادیم که دیگر نمی‌رسیم. از طرفی وقتی فکر میکنیم بدون گناه ممکن است دچار عجب و تکبر شویم، گناه را برای خود زینت می‌دهیم تا آن را انجام دهیم که مگر دچار عجب نشویم. اما افسوس گناه را می‌کنیم و باز دچار عجب می‌شویم. چه زیرک وسوسه می‌شویم. هم گناه را پیش خود حلال میکنیم هم عجب را.

 

تازه بود که داشتم به خیال خودم مقابل دشمن برتری‌جویی شمشیر می‌زدم تا این که وساوسی سراغم آمد که هم از آن جبهه ماندم و هم از این جبهه. خدایا تو خودت میدانی. مگر من چقدر طاقت دارم که این همه لشکر به سراغم می‌آیند؟

 

خوب است گاهی هم ساده و کلی ببینیم خود را. همه‌ی رنج و لذت‌ها ناشی از دو چیز است: ناکامی و کامیابی. یعنی وقتی چیزی بخواهی، اگر به آن برسی کامیاب میشوی و خوش و اگر به آن نرسی ناکام میشوی و رنجور. اولین قدم آن است که بتوانی بفهمی فارغ از این که چه اتفاقاتی در بیرون از تو رخ داده تا به رنج یا لذت برسی، اساساً از آن ابتدا چه چیزی را خواسته‌ای که به آن نرسیدی یا رسیدی؟ بعد میتوانی بهتر بفهمی که علت هایی که در بیرون از تو رخ داده کدام اند و چرا گاهی اوقات علل مشابهی موجودند اما احوال ما متفاوت میشود.

البته بهترین آدمیان آنانند که هیچ نخواهند و اگر هیچ نخواهی نه خوشی داری نه رنج. سعادت همین است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۰۵
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی