خوابهای نوین
یک روز از خواب بیدار شدم و در همان حال خوابآلود تخیلاتی میکردم و له له میزدم برای شهد تلخ شیراز. در همان حین موبایلم را برداشتم و کمی در شبکههای اجتماعی بالا پایین کردم. نهایتاً بی اختیار شهد تلخ شیراز را نوشیدم. همان روز یا فردایش باز ادامه دادم و یک جرعهی دیگر نیز سر کشیدم. اما خواستم علتیابی کنم. دیدم که هر چه رخ داده در لحظات ناآگاهی من رخ داده نه در لحظهی هشیاری. نه این که کلا همه چیز بی اختیار بوده. منظورم این است که آن لحظهای که نقطهی آغاز سرکشی بوده، لحظهی هشیاری نبوده. به این نتیجه رسیدم که یکی از عوامل، احتمال زیاد اتفاقاتی است که زمان خواب برایم پیش آمده و خودم خبر ندارم. بیمقدمه به شیخ خورشید گفتم که آدم با خواب باید چه کند؟ اکثر اوقاتی که میخوابیم وقتی بیدار میشویم کلا یک آدم دیگری میشویم. خودش هم قبلاً همین را به من میگفت اما حتما باید این اتفاقات می افتاد تا من به حقیقت حرفش برسم. توصیه ای کرد. توصیه ای که پیش از این هم خیلی میگفت. گفت دو ساعت قبل از اذان از خواب بیدار شو و در روز هم نخواب و شب هم زود بخواب. همین کار را تکرار کن. دست و پا شکسته همین کار را کردم و الان سه چهار روزی میشود که این کار را کرده ام و البته با نواقصی. اما با نقصش هم جواب داده. خواب در این ساعات خیلی خیلی متفاوت است. و بیدار بودن در سحر و صبح بسیار اتفاق عجیبی است.
میخواستم این نکته را بگویم که در این سه چهار روز خوابهایی که میبینم برایم وضوح بیشتری دارند و وقتی بیدار میشوم جزئیات بیشتری به یادم میماند نسبت به قبل. و گاهی هم که در حدود 1 ساعت در طول روز میخوابم (این از نواقص است و نسخه شیخ این بود که در طول روز نباید بخوابم.) فوراً خواب میبینم و گاه در یک ساعت دو یا سه خواب میبینم.
در این خوابهای یک ساعته اتفاق رایجی که می افتد، دیدن خواب های بسیار نزدیک به «واقعیت رخ داده» است. خوابهایی که باعث میشد حافظهام تحت تاثیر قرار بگیرد. مثلا فکر میکنم فلانی به من فلان پیام را داده، ولی در واقعیت میبینم که نداده و تازه میفهمم خواب بوده.
پای ثابت اکثر خوابهایم (چه در میان روز و چه شب ها) زهرهی سرخوش است. همیشه در حال بحث و گفتگویی علمی یا شبهعلمی با زهرهی سرخوشم. انگار این چند روز که دارم منظمتر مطالعه میکنم و سوالات علمی برایم اصالت بیشتری پیدا کردهاند و از طرفی تمایلم به شهد شیراز به طور همزمان با مطالعه خیلی بالا میرود، خود را در چنین اموری نشان میدهد. زهره سرخوش به نوعی جمع شهد شیراز و علم است که ممکن نیست. و این آرزوی غیرممکن در خواب میخواهد ممکن شود. این تنها تفسیر من است. چرا که الان هم که در صادقانهترین وضعیت به خود مینگرم، علاقهام به مطربیهای زهره سرخوش هنوز وجود دارد و این علاقه گاه در آغشتگی کامل با شهد تلخ است. به نوعی انگار واقعا در خواب همان چیزی را که دوست دارم میبینم.
این سرآغاز فصل جدیدی از تأملاتم باید باشد. اگر تا به حال تنها صدق درونی و امید و رنج غالب و برتریجویی و... را در خود مطالعه میکردم حالا باید به طور اساسیتر حب و بغض هایم را در خودم ببینم. این طور که برمیآید زهره سرخوش جمع آن چیزهایی است که دوست دارم. هنوز یکی از عمیقترین علاقههایم به وجوهی از او است. میگویم «وجوهی از او» چرا که میدانم ما عاشق تخیلاتمان میشویم نه عاشق موجودی عینی در این دنیا. اما باید توصیف دقیقتری کنم تا ببینم دقیقاً از چه چیز خوشم میآید و بعد ببینم باید چه کنم برای اصلاح؟