ادراک ناتوان
ضعف همین است که مسألهای پیش آمده باشد و تو از آن مسأله به هم بریزی و بعدها بخواهی به آن مسأله فکر کنی اما ندانی آن مسأله چه بود؟ در صورتی که کافی بود همان لحظه چند دقیقهای کارت را به تأخیر بیندازی و به آن مسأله فکر کنی تا شاید دوایی بیابی یا حداقل علتش را پیدا کنی. یا حداقل بتوانی توصیف خوبی ارائه کنی. اما خودت با دستان خودت، خود را از هدایت محروم کردی. چه مصیبتی از این بالاتر؟ آدمیزاد اگر همان لحظه که میداند کاری خوب است، آن کار را نکند، به همین راحتی آن را از دست میدهد و در سراشیبی به پایین میرود. در صورتی که راه سعود و تعالی باز بود.
پورنوگرافی و بخشی از سینما تمام تلاشش ایجاد فراموشی است. فراموشی دردهای جهانیان. دردهایی که فراوانتر از لبخند سوپراستارهای هالیوودی است. درد 3 میلیارد فقیر. دردهایی که اگر بتوانیم آنها را به درستی دریابیم و در وجودمان بیامیزیم و به نحو درستی کنترلشان کنیم، جهان را دگرگون خواهیم کرد. اما تمام تلاش شیاطین و انفس پست آدمیان یا فراموشی این دردها است یا به ما آدرس غلط میدهند تا انرژیمان را هدر دهیم یا تنها ما را ناامید میکنند تا غصه بخوریم و جور دیگر انرژی دردآسایمان را هدر بدهیم.
چند لحظه پیش داشتم به خرزهره صورتی فکر میکردم و دیدم هر کاری که میکند ذهن من را مشوش میکند. هر چه میکند من به این فکر میکنم که چقدر او مغرور و متکبر و خودخواه است. به این فکر میکنم که چقدر او میخواهد همه چیز را تحت سلطه خودش داشته باشد و چقدر برایم کارهای خوبش کاغذی و غیرواقعی مینماید. و همه این ها چقدر مرا آزار میدهد و چقدر مرا از او متنفر میکند. خرزهره صورتی هر لحظه که اثری از او مییابم حس بدی پیدا میکنم. نمیدانم چه باید بکنم؟ نگاه خرزهره صورتی مرا آزار میدهد. صدای خرزهره صورتی مرا آزار میدهد. چه کنم. البته فهمیده ام که گرچه علتی در او است اما علت اصلی درون خود من است. چرا که میدانم هر کس دیگری که اندکی بخواهد تسلط پیدا کند اگر در کنار من باشد، از او بدم خواهد آمد. قبلتر میخواستم قوی شوم و بر او اثر بگذارم تا این احساس بد را نابود کنم. اما این رویکرد حتی اگر منجر به برتری و تسلط من شود، فایده قابل اعتنایی ندارد که بدتر هم هست. چرا که ایراد اصلی در همان خواست پست و متعفن انسانی است: برتریجویی و انانیت. اما چگونه این را کنترل کنم و کم کم نابود کنم؟ حداقل در مورد خرزهره صورتی چگونه کنترلش کنم که ناگهان به دعوا و ابراز تنفر و عصبانیت مفرط و بعد هم پشیمانی و یأس و رنج غالب نکشد؟ تنها راه این است که عنان تفکر خودم را دستم بگیرم. اما خیلی سخت است. تا میخواهی به چیزی فکر نکنی، دقیقاً به همان چیز فکر خواهی کرد. اما باید تلاش کرد و از خدا خواست. یک راه این است که موضوع تفکر را عوض کنم. یعنی کلا به خرزهره صورتی فکر نکنم و به چیز دیگر فکر کنم. یک راه این است که به خود در آن لحظه این حقیقت را بفهمانم که اصلا ما نمیتوانیم بفهمیم چه کسی برتر است پس تو نمیتوانی این فکر را بکنی که تو برتر از او هستی. البته این مدل خیلی فایده ای ندارد. چون اغلب موارد این مورد که من برتر از او هستم، در پس چیزهای دیگر می آید و صرفا عارض است. راه دیگر این است که موضوع را تغییر ندهم اما بتوانم به وِیژگیهای خوب خرزهره صورتی فکر کنم. متاسفانه این مورد را نمیدانم چقدر خوب است اما امکانش هم خیلی سخت است. مثلا میدانم خرزهره صورتی در معاملات و کارهای پولی آدم منصفی است. آدم سخاوتمندی است. بخیل نیست. خسیس نیست. خب این ویژگی ها را در خیلی جاها حتی من هم ندارم. پس چه خوب است. گرچه خیلی سخت است. راه دیگر این است که کلا به دنبال این نباشم که ببینم خرزهره صورتی آدم خوبی است یا نه. به این فکر کنم که در برابر اعمالی که او انجام میدهد و به من مربوط است باید چه کنم. یا به این فکر کنم که چقدر اعمال آدمها جدای از ذات آنها است.