صادق باشیم! چه چیز از همه لذتبخشتر است؟
نمیگویم از همه لذتبخشتر است اما نمیتوان آن را نادیده گرفت و حداقل در لیست دو سه تا لذت اول ثبتش نکرد. وقتی دیروز لیست لذتهایم را درآوردم و به طور نسبی درجهبندیشان کردم و میزان مفید و مضر بودنشان را هم تا حدی معین کردم، حواسم نبود که لذتبخشتر از تمام آنها خواب دم صبح است همراه با لمسِ حَنون دستان نرم نسیم صبحِ پس از طلوع بر گونهها و پیشانی و موهای آدم و نوازشی هم بر سایر اعضای بدن از روی پتوی نرم. اگر هم قبلش حدود یک ساعتی مثلاً بیدار بوده باشی باز لذتش بیشتر میشود. و باز وقتی در همان یک ساعتی هم که بیداری کمی شهد تلخ شیراز بچشی و کمی شهد تلخ شیراز ببینی و ببویی به مراتب لذت خواب پس از آن بیشتر میشود. شیخ خورشید میگفت لحظهی به خواب رفتن به هر چه فکر کنی تا زمانی که بیدار شوی ذهن حوالی همان چیز گشت و گذار میکند. عمده روانشناسها و متفکرها هم همین را میگویند. به تجربه هم دریافتهایم. مثلاً وقتی شب یک آهنگی را دائم زمزمه میکنیم صبح که از خواب بیدار میشویم میبینیم ناخودآگاه داریم آن آهنگ را زمزمه میکنیم.
کدام لذت یارای رقابت با چنین لذت هیجانانگیزی که هر روز صبح قابل دسترس است را دارد؟ کدام لذت مفید یا حداقل غیرمضری هست که بتواند با این لذت مضر صبحگاهی مقابله کند. جالب است که از طرفی اگر برای نماز صبح بیدار نشوی خسران کرده ای و اگر بیدار شوی و تا طلوع آفتاب بیدار بمانی، لذت مضر خواب آن موقع همراه با قطراتی شهد تلخ شیراز، بسیار بیشتر از زمانی است که کلا بیدار نشوی. شیخ خورشید همیشه تأکید میکرد از سحر قبل از اذان صبح تا پس از طلوع آفتاب حتماً بیدار بمانم. خب این دقیقاً همان چیزی است که لذت خواب لمس حنون صبح را بیشتر میکند. حتی اگر نخوابم هم باز هورمونها کار خودشان را میکنند. همان هورمونهایی که خواب را شیرین میکنند. همانها بیداری را هم شیرین میکنند اما با همان تبعات مضرش. چه کنیم؟
اصلا آیا حتما باید یک لذت خوشتر باشد تا جلوی لذت دیگر را بگیرد یا چیزهای دیگری هم میتوانند این کار را بکنند؟ گمانم چیزهایی مثل «انگیزه» و «امید» هر دو با هم میتوانند این کار را بکنند. اما نه به این معنا که ناگهان قادرمان سازد که از همهی لذت چشم بپوشیم و در جا آن را رها کنیم. البته شاید بعضی انگیزه ها و امیدها اینگونه باشند اما غالباً آن جنس انگیزه ها از بیرون به وجود میآیند؛ مثلاً یکی مثل شیخ خورشید چیزی میگوید یا حتی رعد مهربان یا حاجآقا جاودان چیزی میگوید. اینها همه میتوانند مؤثر باشند. اما انگیزه و امیدی که صرفا با تفکر خود آدم به وجود میآید غالباً آنقدر قوی نیست که بتوانم با آن دفعتاً رها کنم لذت مضر خواب لمس حنون را. پس میتوانم این طور برای خود لمس حنون را حذف کنم و به جایش لذت دیگری بگذارم که شاید شیرینیش تقریباً به همان اندازه باشد اما ضررش شاید کمتر و اگر چنین چیزی اصلاً امکان نداشت لذتی پایینتر و با ضرری کمتر ولی همراه با انگیزه و امید را جایگزین کنم. در مجموع باید بگویم فعلاً باید هدفم این باشد که چیزی جایگزین خواب لمس حنون کنم که اولاً ضررش کمتر باشد و لذتش بیشتر اگر نشد لذت همسان ولی ضرر کمتر و اگر نشد لذت کمتر با ضرر کمتر اما همراه با انگیزه و امید. میتوانم بگویم جز معدود موارد معمولاً در آن زمان نمیتوانم حتی لذتی هماندازه آن ولی باضرر کمتر بیابم چه برسد به لذت بیشتر از آن و با ضرر کمتر. پس باید به فکر همان لذت کمتر و ضرر کمتر و انگیزه و امید باشم. قبل از این که درباره انگیزه و امید سخن بگویم این را هم بگویم که باید پس از یافتن جایگزین اول به فکر این باشم که حالا پس از تثبیت جایگزین اول باید دنبال جایگزین های بعدی باشم چون جایگزین اول همچنان ضرر دارد اما ضرر کمتری دارد چون بعید میدانم لذتی هم اندازه لذت لمس حنون باشد و ضرر کمتری داشته باشد. پس در هر مرحله باید سعی کنم تا جایی که میشود میزان لذت افت نکند اما میزان ضرر کم شود تا جایی که به بیضرری برسد و حتی مفید شود. البته اینطور نیست که نسخهای باشد برای هر روز. چون آدمی در هر روزی حالی دارد و چه بسا صبحهایی باشد که اصلا آنقدر انگیزه و امید داشته باشد که تماماً از لمس حنون صرف نظر کند.
خب حالا برویم سراغ جایگزینها؛
اولین چیزی که به ذهنم میرسد ولی در لیست لذتها که دیروز آمادهش کردم نیست، شبیهترین چیز به لمس حنون است. یعنی کمی شهد تلخ در حد دیدن و بوییدن اما بدون خواب. چون حداقل وقتی بیدارم گاهی وجدان تکان میخورد و نمیگذارد بیش از حد ادامه دهم اما وقتی خوابم ناخودآگاه تا پایان خواب، نفس و هورمونها دست به دست هم به کارشان ادامه میدهند و وقتی بیدار میشوم حتی تا همین الان که حدود سه ساعت است که از خواب بیدار شدهام هنوز نفسم قلقلکم میدهد و خیالم جاده خاکی میزند. اما شاید اگر بیدار باشم و باز به چشیدن و دیدن و بوییدن شهد تلخ شیراز مشغول شوم چه بسا ضرر کمتری داشته باشد. البته همه به شرطی است که در آن میان وجدان به خود تکانی دهد و به غیرتش بربخورد و گرنه ممکن است همین کار نهایتاً به لذت بیشتر و ضرر بسیار بیشتری از لمس حنون برسد. لذت و ضرری همچون سرکشیدن ظرف شهد تلخ شیراز. اما آن چیزی که میتواند احتمال غیرتی شدن وجدان را بیشتر کند همان انگیزه و امید است و کمی مراقبه و تذکر در دیگر ساعات روز.
لذتهای دیگر را از لیست لذتها انتخاب میکنم:
1. یکی میتواند خوردن غذاهای فوق العاده لذتبخش نسبتاً مضر باشد. البته این خطرش این است که پس از خوردن غذا چشم ها سنگین میشود و باز یکی از پارامترهایی است که لذت لمس حنون را بیشتر هم میکند. پس سعی کنم اگر خواستم این را امتحان کنم اولاً میشود با خوراکی ضدخواب و مفید و لذتبخشی مثل قهوه همراهش کنم و ثانیاً تا جایی که میشود باید آن را به تأخیر اندازم تا فرصت برای خواب لمس حنون کمتر شود و شاید همه بیدار شوند یا کاری پیش آید و دیگر فرصتی برای خواب نباشد.
2. لذت دیگر میتواند چت کردن باشد. یکی از بهترین لذتها. بروم در لیست ببینم چه کسی در آن ساعت آنلاین است و با او چت کنم. خدا بذلهگویی و حکمت متواضعانهی آغشته به خشیت را برای همین لحظات گذاشته دیگر. این مورد ضررش هم خیلی خیلی کم است و گاه میتواند بیضرر بلکه مفید واقع شود. دیشب که با علی داشتم بحث میکردم، خیلی لذت برده بود و ابراز رضایتش را با این جمله ابراز کرد: «تا حالا بحث بدون جدل تجربه نکرده بودم.» من از این لحظه خیلی خوشم آمد. لذتش در دو چیز بود اولاً خودم همیشه دوست داشتم در بحث بتوانم بدون دعوا مباحثه کنم و عاقلانه پیش ببرم و از طرفی از این که کس دیگری از آدم تعریف کند لذت میبرد. انگار این تعریف یک تأیید بود بر این که من توانستم بحث را بدون دلخوری و بدون دعوا و نگاه از بالا به پایین پیش ببرم. این یکی از لذت های صحبت کردن است. خیلی لذت ها در صحبت کردن میتواند رخ دهد که از آن غافلیم و چه بسا اغلب در مرحلهای که من هستم مضر نباشد.
3. لذت دیگر میتواند موسیقی باشد و گشتن در ساوندکلود و پیدا کردن موسیقی های جدید خصوصا عربی باشد. که این هم میتواند مانند لذت اول خطرناک باشد ولی در شرایط حساس و با وجود کمترین انگیزه ها و کمترین امیدها قابل استفاده است.
4. لذت دیگر میتواند بازی کامپیوتری باشد. چرا این را تا به حال امتحان هم نکردهام؟ شاید 1 ساعت سیم سیتی یا پِس بازی کردن کلی کار را جلو بیندازد. حداقل ضرر زیادی هم ندارد.
5. نوشتن متن در این وبلاگ هم یکی از لذتهایی است که میتواند تجربه شود. البته بعد از انجام دادن یکی دیگر از لذتها چون این یکی نیاز به کمی تمرکز دارد و اول صبح با حال خوابآلود خیلی تمرکز وجود ندارد.
حالا لذت را چگونه انتخاب میکنم؟ با عوامل متعدد. مود شخصی خود آدم باید ببینم چجوری است آن موقع. بعد باید ببینم چقدر انگیزه و امید دارم؟ بعد با ترکیب این دو تا انتخاب میکنم. به هر میزان که انگیزهام زیبا و جذاب بود و امیدم بالا بود میزان ضرر را کاهش میدهم و اگر مجبور شدم میزان لذت را هم در وهله بعدی کاهش میدهم؛ همچنین مبتنی بر مود شخصی آدم باید ببیند کدام جنس از لذت و کار دلانگیز برایش آن لحظه جذابتر است؛ مثلاً الان با چت کردن بیشتر حال میکنم یا با موسیقی یا با خوردن یک غذای خوشمزه؟ در واقع باید ابتدا مود را تشخیص داد کار لذتبخش مناسب آن لحظه را پیدا کرد و بعد با پارامتر انگیزه و امید، میزان لذت و ضرر را از بین کارهای مختلفِ مربوط به لذت خاص مناسب آن لحظه، انتخاب کرد. البته سخت نباید گرفت چون ممکن است زود خسته شوم و ناگهان بزنم زیر همه چی. این خطرناکتر از صرف خواب لمس حنون است.
انگیزه و امید را از هم تفکیک میکنم چون تا حدی به دو چیز متفاوت اشاره میکند. انگیزه بیشتر به مفهومی ذهنی که همان علت غایی آگاهانهی فرد در تصمیم و عملش است، اشاره میکند و امید به حال خوشِ روانیای اشاره دارد که در فرد ظهور میکند و باعث میشود با نشاط به فعالیت و عملش ادامه دهد که این دو قطعاً بر هم مؤثر اند. علت غایی اگر دلیلی قانع کننده داشته باشد و خود هدف از جذابیت ویژهای برخوردار باشد یا مسیری که تا آن علت غایی باید پیموده شود، مسیر زیبا و هیجانانگیزی باشد همه در افزایش امید یا همان حال خوش تأثیر دارند. از طرفی در طول مسیر اگر امید کم شود ممکن است انسان دست به تصمیمی سرنوشتساز بزند و علت غایی را تغییر دهد یا کیفیتش را عوض کند و گاهی اگر امید زیاد شود علت غایی برای انسان واضح و روشنتر خود را نشان میدهد.
چگونه میتوان انگیزه را روشنتر کرد و علت غایی درستتر را انتخاب کرد و امید را افزایش داد؟
با تفکر و تأمل! البته اگر میخواهم در آن ساعت خاص صبحگاهی انگیزه و امید کافی را داشته باشم راهش این نیست که سعی کنم در همان لحظه تفکر و تأمل کنم و ناگهان چراغ 100واتی بالای سرم روشن شود و بدو بدو با انگیزه برم به کارهای مفید بعضاً رنجآور بپردازم. بلکه تفکر و تأمل در ساعات دیگر روز میتواند گاهی در آن ساعت خاص لمس حنون، اثر خود را نشان دهد. البته تضمینی هم نیست. باید خود خدا لطف کند. باز هم شعری که رعد مهربان برایم میخواند به یادم آمد:
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
پس تهش باید خود خدا لطف کند و انگیزه و امید به ما بدهد اما در هر صورت هر قدر که میتوانیم باید بکوشیم و گرنه چرا زندهایم اصلاً؟ چرا هستیم؟ گویا این کوشش ما و تأمل و تفکر ما تنها شرط لازم است و نه کافی. و لطف خدا است که هم میتواند شرط کافیای در کنار دیگر شرطها باشد و هم میتواند به تنهایی علت تامه باشد. و چه بسا لطف او همیشه علت تامه است.
حالا که میدانم خود خدا باید لطف کند پس باید دعا را هم در راهکارهای افزایش امید و انگیزه دخیل کنم. شیخ خورشید خیلی تأکید میکرد به دعا خصوصاً بلافاصله بعد از نمازهای واجب. از خدا بخواهم که انگیزهام را برایم شفافتر کند و آن جذابیتی که در وصال و لقای خودش یا در بهشتش یا در همین دنیا وجود دارد را به من با وضوح بیشتری نشان دهد و امیدم را هم افزایش دهد و در لحظه لحظهی مسیر حال خوشی به من هدیه دهد تا به سبب خستگی یا دلزدگی، از مسیر منصرف نشوم و با شور و شوق به رفتنِ مشتاقانهتری ادامه دهم.
راستی یادم رفت نماز ظهر و عصرم را بخوانم. بروم بخوانم.