خودشناسی 2
بعد از این که دیشب در گروه اندیشهجوها بحث سحر و صبح شد، امروز صبح بالاخره سحر بیدار شدم. گاهی هماهنگیها و سخنان و پیامهایی که به طور ناخواسته از دیگران سر میزند با وجود این که با نیت دیگری سر زدهاند، برای آدمی الهامبخشی عجیبی دارد. زود آن را نشانه مییابی و تفسیری رهجویانه ارائه میدهی و آن نشانه را سرمشق انتخابت قرار میدهی و امید در دلت جوانه میزند.
خلاصه این بار که موفق شدم بیدار شوم، نشستم به تفکر عمیق. اول پیش خود صادقانه گفتم که چرا شهد تلخ شیراز در نظرم زشتی و قباحت عمیقی ندارد؟ اگر هم در گذشته قباحت داشته، ناشی از فرهنگ و تربیت بوده نه رسیدن (ولو ناقص) به حقیقت عمل. صادقانه دریافتم که اموری مثل غیبت و تهمت و دروغگویی و برتریجویی و حسادت و عیبجویی حقیقتاً در نظرم منزجرکننده است. ممکن است در عمل گاهی جا بزنم. (یا غفلت دارم یا از کوره در رفته ام) اما زشتی عمل را به خوبی میفهمم. چون نه سودی به آدمی میرساند و نه به دیگران. در اغلب موارد رنجآور هم هست. تازه از همه مهمتر در ذات همه این موارد نوعی خودخواهی و خودپرستی وجود دارد که اگر ذرهای در خودمان عمیق شویم میفهمیم که پرستش این «خود» چقدر کار پست و زشتی است. اما در خصوص شهد تلخ، این زشتی و پستی به این وضوح دیده نمیشود. در ذاتش خودخواهی آشکار هم ندارد.
پیش خود گفتم اثرات بد این شهد را بشمارم ببینم واقعا بدم نمیآید؟ آن اثرات اینها شد:
1. آشفتگی خیال و ناتوانی در ضبط آن
2. تشویش و آسیبپذیری و تحریکپذیری و ضعف نفس
3. فروبستگی و خمودگی آگاهی (محرومیت از حکمت)
4. کم شدن میل به خوبیها و زیاد شدن میل به بدیها
مورد 3 و 4 همان معیارهایی بود که شیخ خورشید برای تشخیص اعمال خوب و بد، بهم شناساند.
خلاصه در نظر مشخص است که کاری ناپسند است. اما وضوح و شدتش به اندازه موارد قبلی مشخص نیست. و در قلبم هم انزجاری را که از آن اعمال دارم، نسبت به شهد شیراز حس نمیکنم. پیش خود فکر کردم و دیدم این بیاهمیت بودن این آثار زشت در نظر من، ناشی از این است که در امور معنوی، حرص و طمع و کمالگرایی کافی ندارم. وقتی حرص و کمالگرایی معنوی کافی نداشته باشی و اندک حال خوبی داشته باشی زود به آن راضی میشوی و اگر هم کاری لذتبخش در برابرت قرار گیرد که میدانی اندکی حالت را بد خواهد کرد، به این خیال که بعد حالت بهتر میشود، آن کار را انجام میدهی. وقتی حرص کافی نداشته باشی، کمی آشفتگی در خیال و محرومیت از حکمت و کم شدن میل به خوبیها برایت بحران نمیشود و میگویی حالا این که چیزی نیست. کمی از این چیزهای خوب را از دست میدهم و به جایش کمی لذت میبرم. اما اگر کمالگرا باشی با کوچکترین خطایی زود به دنبال جبران میافتی و دیگر آن را تکرار نخواهی کرد. این مسأله تنها به شهد برنمیگردد. در بیدار شدن در سحر، در مراءها و غضبها، در بدخلقیها و... هم به وضوح نمود دارد. البته در بعضی موارد کمتر و در بعضی موارد بیشتر. مثلاً در اموری مثل غضب کمتر نمود دارد، چون بدی آن عمل با رنج همراه است نه با لذت و این مورد انزجار ما را از آن بیشتر میکند.
اما اگر میبینیم عدم حرص معنوی مشکل است، پس علت این نقصان چیست؟ چرا کمالگرایی معنوی ندارم؟ باز پیش خود که فکر میکردم دیدم 4 علت موجب این نقصان است:
1. نازل بودن سطح زیست ایدهآل در ذهن
2. زحمتها و مشقتهای طریق رسیدن به کمالات در عمل
3. تجربه رنجهای مضاعف طولانی (چرا که پس از یأسهای ممتد و فراوان، فقط میخواهیم دمی بیاساییم و به دنبال هیجان و دردسر و صعود نیستیم. هر چه از رنج مضاعف و یأس کاسته شود، میل و شوق به بالا رفتن، بیشتر میشود. همچنین پس از طی کردن دورههای طولانی و طاقتفرسای یأس، اندکی خوشی زود ما را میگیرد و محو آن میشویم و ظرفیتمان پر میشود. مثل تمثیل غار افلاطون، که اول نور خورشید چشمهای فرد را میزند.)
4. عدم تجربه رنجهای شیرین
مورد 3 و 4 در واقع مورد 2 را تقویت میکنند.
اما این 4 مورد را چگونه علاج کنیم؟