حال خوب و آرام
ما اساساً به دنبال خوب بودنیم یا حال خوب داشتن؟ خیلی فرق دارند این دو.
امروز مطمئن شدم که در بسیاری از اوقات زندگی به دنبال حال خوبم تا خوب بودن. مسأله این نیست که طلب حال خوب کردن بد است. مسأله این است که حال خوب موقت سطح پایین که همراه با تلخی و رنجهایی دیگر است و البته همراه با نوعی پوشاندن حقیقت و همنشین محرومیت از آگاهی به خود است، بهتر است یا خوب بودن؟ چرا که شک ندارم همراه با خوب بودن، حال خوب هم میآید گرچه حالهای بد هم میآید اما در آن حالهای بد هم رضا و خوشی هست و تو امید داری. اما ما اغلب حال خوب موقتی پست را به هر قیمتی میخریم چرا که میخواهیم رها شویم اما متأسفانه فریب میخوریم. رهایی از رنج و محدودیت و علاقه به عشق و معنویت و آزادی، جانمایهی حال خوب است و ما زود فریفته میشویم و دنیای غرور، مغرورمان میکند و خیال میکنیم این عجوزهی بزک شده همان رهایی و عشقی است که میخواهیم.
نکته این است که فرقی میان شرایطی که غضب در جانمان شعلهور شده با شرایطی که شهوت در جانمان شعلهور میشود با شرایطی که فریب میخوریم و مختال و مغرور میشویم وجود دارد. لذا داروی هر کدام از این شرایط احتمالاً با داروی آن شرایط دیگر متفاوت باشد. اگر غضب در جانمان شعلهور شده باشد، مثلاً به دنبال آرامبخشها میرویم و کارهای مختلف میکنیم تا حالمان بهتر شود و خیرخواهی را در خودمان شعلهور میکنیم. اگر شهوت (شهوت به معنای عام کلمه یعنی علاقه و جذب) در جانمان بیفتد باید به دنبال تذکر باشیم و کاری کنیم که علاقه از بین برود اما فریب و اختیال گرچه میتواند ناشی از غضب یا شهوت باشد اما در جان یک خیرخواه نوپا و تصفیهنشده بدون غلبهی غضب و شهوت هم میتواند ایجاد شود و این با داروهای قبلی درمانپذیر نیست. ممکن است کسی بگوید ما در قبال فریبخوردن که مسئول نیستیم. حرفش تا حدی درست است. اما در آن هنگام که ناگهان از فریب آگاهی مییابیم و آن زمان که پیش از فریب خوردن است و میتوانیم مقدمات فریب نخوردن را مهیا کنیم که مسئولیم.
سختی ماجرا آن زمانی است که فریب با شهوت یا غضب ترکیب میشود. به گمانم در همه یا اغلب موارد همینطور باشد. اساساً مگر عامل آشفتگی غضبانی یا شهوانی چیزی جز فریب و ملتفت نبودن به حقیقت چیزها و کارها است؟ البته فریب در لحظه داریم و فریبهایی که با آنها انس گرفتهایم و متوجهشان نمیشویم. مثلاً ما از حقیقت غیبت کردن بیخبریم. این فریبی ریشهدار و دیرینه است و به راحتی از بین نمیرود. البته هر چه خدا بخواهد. اما گاهی در حین عمل و مواجهات زندگی فریب میخوریم. مثل فریبی که دیروز با دیدن مطالب توییتر زهره سرخوش خوردم و تا آخر روز داغون شدم. فریب لحظهای وقتی در ترکیب با شهوت است خیلی خیلی پیچیدهتر میشود. چون علاقه و شیفتگی، آمادگی بیشتری برای زینت دادن دارد. چون وقتی تو شهوت چیزی را داری از آن بیزار نیستی و رنجی نمیچشی تا آن رنج خود مانع غوطهوری در خیال مزین شود. در صورتی که وقتی فریب با غضب ترکیب میشود، چیزی تو را دائماً از درون میفشارد و به ساختگی بودن موقعیت و به فریب بودنِ فریب اشاره میکند. مثلاً ما هیچ وقت هنگامی که بیدلیل خشمگین میشویم از آن لحظه لذت نمیبریم. این که لذت نمیبریم و اذیت میشویم باعث میشود که بتوانیم به خود توجه کنیم. در واقع نامطلوب بودنِ اوضاع، ما را به کنکاش در خود دعوت میکند و لذا امید بیشتری به رهایی از فریب وجود دارد. اما در فریب آمیخته با شهوت این امید کمرنگتر است. (البته شاید در افراد مختلف، این ویژگی متفاوت باشد.) امروز عصر در خواب و بیداری از شهد نوشیدم و خیالم چنان مفتون تصویری به ظاهر زیبا شده بود که دیوانه شدم. حدس میزنم که اگر بخشی از صحبتهایی که امروز با خیرالله سیاسی درباره روابط رومانتیک و خوابهای عاشقانه و عاشقپیشگی داشتم، نبود، به این حجم از غوطهوری در خیال آن تصویر زیبا نمیرسیدم. یا حداقل کاش تلاشم را میکردم که اثرش را کم کند. مثلاً دعا میکردم که خدا اثرش را کم کند.