مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۳۰ ب.ظ

از آفات شرق و میانه

«یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا»

 

این آیه بنیان مطالب پیش رو است. حال مرجع ضمیر «ه» در «به» می‌خواهد قرآن باشد یا بودا.

 

یکی از آفات عرفان شرقی این است که آدمی دچار بی‌خیالی، عدم تعهد و بی‌انگیزگی در امور زندگی می‌شود. یعنی اگر عرفان شرقی را بد بفهمی و بد به کار گیری، خوراک تنبلی و بی‌مسئولیتی است. اما خوشا لحظه‌ای که نه هیجان داری و نه ترس و خوشی و رنج و تو همچنان با قوت به تکلیف و مسئولیت می‌پردازی و باانگیزه در میانه‌ی راه‌ها و تصمیم‌ها شل نمی‌شوی. اما سؤال است که چگونه این دو جمع می‌شوند؟ اگر واقعی بیاندیشیم آن چیزی که اغلب ما را تکان می‌دهد و به حرکت وامی‌دارد احساسات است. اما وقتی هیجان و احساسی در کار نباشد، چه چیز تو را حرکت می‌دهد؟ خمینی کبیر وقتی انقلاب در حال پیروزی بود و هواپیمای او داشت به مهرآباد نزدیک می‌شد، چگونه «هیچ» حسی نداشت؟ اگر حسی نداری پس چه چیز تو را به حرکت واداشته است خمینی؟

 

اما یک آفت اسلام این است که تو آن چنان مستحکم بر عمل و علاقه‌ی خود ایمان داری که تعصب سراغت می‌آید. تعصبی که حتی جزو آفات عرفان شرقی نمی‌تواند باشد. و از طرفی بی‌مسئولیتی و تنبلی و بی‌خیالی در اسلام نمی‌تواند راه یابد و امکانش را ندارد.

 

هر دو این آفات هم به لحاظ نظری و در بعد مهمتر به لحاظ عملی سخت، پیچیده و نیازمند درنگ و پرسش و جستجو است.

 

آفت نوع اول، چیزی بود که در این 4 ماه گذشته مرا در خود فرو برد. خصوصاً بعد از دیدار با خندان برفی گرچه مزایایی داشت اما این آفت بسیار بزرگ را هم داشت.

 

باید چاره کرد.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

از آفات شرق و میانه

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۳۰ ب.ظ

«یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا»

 

این آیه بنیان مطالب پیش رو است. حال مرجع ضمیر «ه» در «به» می‌خواهد قرآن باشد یا بودا.

 

یکی از آفات عرفان شرقی این است که آدمی دچار بی‌خیالی، عدم تعهد و بی‌انگیزگی در امور زندگی می‌شود. یعنی اگر عرفان شرقی را بد بفهمی و بد به کار گیری، خوراک تنبلی و بی‌مسئولیتی است. اما خوشا لحظه‌ای که نه هیجان داری و نه ترس و خوشی و رنج و تو همچنان با قوت به تکلیف و مسئولیت می‌پردازی و باانگیزه در میانه‌ی راه‌ها و تصمیم‌ها شل نمی‌شوی. اما سؤال است که چگونه این دو جمع می‌شوند؟ اگر واقعی بیاندیشیم آن چیزی که اغلب ما را تکان می‌دهد و به حرکت وامی‌دارد احساسات است. اما وقتی هیجان و احساسی در کار نباشد، چه چیز تو را حرکت می‌دهد؟ خمینی کبیر وقتی انقلاب در حال پیروزی بود و هواپیمای او داشت به مهرآباد نزدیک می‌شد، چگونه «هیچ» حسی نداشت؟ اگر حسی نداری پس چه چیز تو را به حرکت واداشته است خمینی؟

 

اما یک آفت اسلام این است که تو آن چنان مستحکم بر عمل و علاقه‌ی خود ایمان داری که تعصب سراغت می‌آید. تعصبی که حتی جزو آفات عرفان شرقی نمی‌تواند باشد. و از طرفی بی‌مسئولیتی و تنبلی و بی‌خیالی در اسلام نمی‌تواند راه یابد و امکانش را ندارد.

 

هر دو این آفات هم به لحاظ نظری و در بعد مهمتر به لحاظ عملی سخت، پیچیده و نیازمند درنگ و پرسش و جستجو است.

 

آفت نوع اول، چیزی بود که در این 4 ماه گذشته مرا در خود فرو برد. خصوصاً بعد از دیدار با خندان برفی گرچه مزایایی داشت اما این آفت بسیار بزرگ را هم داشت.

 

باید چاره کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۰۴
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی