مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۴۲ ب.ظ

شیخ خورشید می‌گوید...

شیخ خورشید درباره خیال توصیه‌های زیادی کرد اما من همه را به یاد ندارم. در کل گفت باید همه تکنیک‌ها و کارهایی که وجود دارد را امتحان کنی و مدل خاص خودت را پیدا کنی. مثلا کنترل خورد و خوراک را گفت که خیلی تأثیر دارد برای خودش. ورزش را گفت که برای او تأثیر نداشته اما برای خیلی‌ها تأثیر داشته. میگفت فیلم ترسناک نمی‌بیند. چون این هم خیلی تأثیر دارد در آشفتگی و خارج از عنان بودن خیال. قبلا هم یادم است درباره تمرکز میگفت داستان عاشقانه خیلی تمرکز را پایین می‌آورد. احتمالا همین است دیگه. داستان عاشقانه خیلی خیال رو رها و ول میکنه. در عوض میگفت داستان حماسی خیلی به خیال سامان میدهد. البته نفس رویاپردازی گاهی بد نیست در این مرحله. مثلا رویاپردازی کنی که کاش من مثل علامه بودم.

 

گفتم هیچ چیز به اندازه ارتباط داشتن با آدم‌ها خیال من را آشفته نمی‌کند. حتی گاهی چیزی هم نمی‌گویم و او هم چیزی نمی‌گوید اما خیالم دائم در حال آشفتگی است و ذهنم در بی‌خبری است. اگر گفتگو کنیم که دیگر خیلی خیلی به هم می‌ریزد. حالا اگر به جای یک نفر، چند نفر باشند باز بدتر می‌شود و البته این قاعده همیشگی نیست. گاهی میشود که اتفاقاً کثرت افراد باعث می‌شود آدم بتواند در بین جمع باشد و در عین حال در خلوت باشد. توضیحاتی مشابه این دادم.

شیخ گفت که حالا فهمیدی چرا آن روز من با مترو رفت و آمد نکردم؟ گفت اولا هر تأثیر و حرکتی هست همه از خدا است. التفات به این حقیقت باعث میشود تأثیرات بد کم شود.

شیخ گفت مورد دیگر این است که هیچکس بر تو مسلط نیست مگر این که خودت به آنها اجازه بدهی تأثیر بگذارند. ما در پس ناخودآگاهمان برای آن‌ها جا باز می‌کنیم و اجازه می‌دهیم که بر ما مسلط باشند. (منظور شیخ یحتمل تسلط بر ذهن و افکار و خیال و امیال است دیگه)

شیخ خورشید میگفت ما انسان ها همه به هم متصلیم. حتی انسان‌هایی که مرده‌اند و حتی انسان‌هایی که خواهند آمد. ساختار آگاهی همه به هم وصل است. وقتی با بعضی از افراد بیشتر ارتباط میگیری اون ساختار آگاهی در تو تقویت میشه. انگار یه دریایی از آگاهیه و تو یه قطره متصل به این دریایی. قطره ای که تو خلیج فارسه متصل به قطره ای است که در اطلس است اما التفاتش به آن کمتر است. یه لطافت خیلی سطح بالایی میخواد که تو ملتفت بشی به آن دور دور ها (چه مکانی چه زمانی).

حتی مکان‌ها و موجودات و همه نوعی از آگاهی اند. همه جهان رو در درون نفس خودمون باهاش ارتباط داریم. همه موجودات ساختار شعوری دارن. البته در انسان ها این ساختار شعوری قوی تره. علامه میره تو یه اتاقی میگه اینجا چجوری علم یاد میگیرید؟ اینجا همه ش غیبت شده.

هر چی بیشتر می‌شناسیشون، ابهتشون بیشتر میریزه. هر چی بیشتر خودتو بشناسی کمتر تاثیر بد میگیری.

شیخ خورشید میگفت خلیفه اللهی یعنی همین که فقط خدا بر من مسلطه نه کس دیگه. هیچ موجود محدودی بر ما مسلط نیست. حتی فرشته هم بر ما مسلط نیست چه برسد به سطوح پایین. در اون سر انسانی هیچکس مسلط نیست. چون در سر انسانی ت با مطلق ارتباط داری میتونی سیئات رو به حسنات تبدیل کنی. این خیلی خفنه دیگه. تهشه دیگه. تاریکی رو به نور تبدیل میکنی. بخشی ش رو داریم انجام میدیم دیگه. مثلا ما انرژی‌مونو از زمین میگیریم غذا میخوریم ولی فعلی انجام میدیم که عالی است متعالی است.

بعضی وقتا این متکاسد زشت تر هم میشه از اینی که هست. ناقص تر میشه.

حالا تو وقتی کنار یکی میشینی که بدی داره. تو میتونی کاری کنی که اون سیئه تبدیل به حسنه بشه. و وقتی تو کاری میکنی که اون بهتر بشه، خودتم داری بهتر میشی چون مجرای مطلق قرار میگیری.

البته باز بحث تقوای ضعف و تقوای قوت سر جاشه دیگه. بعضی موقعیت ها فراتر از ظرفیت ما است و ممکنه اذیت بشیم پس ازش دوری کنیم.

خلاصه هیچی مسلط نیست مگر این که خودمون اجازه بدیم که مسلط بشه. فقط خدا است که بخواهیم نخواهیم مسلط مطلق است. لا حول و لا قوه الا بالله. این یعنی همین دیگه. میگن هر کی این ذکر رو بگه از بلایا در امانه.

اما گاهی اصلا تأثیری نزاشته کسی.

مثلا ممکن است تو توهم بزنی. یا ممکن است برایت جوری نمایش دهند که واقعی نباشد. مثلا ممکن است بدی‌های کسی را جلوه بدهد.

نکته‌ی مهم: هر چقدر تو به بدی‌ش توجه کنی از بدی‌ش بیشتر اثر میگیری. به خوبی‌ش توجه کنی از بدی‌ش کمتر تأثیر میگیری حتی اگر واقعا بد باشه. اصلا جهان، جهان توجهاته آقا. اگه فقط به خوبی‌ش توجه کنی، اصن بدی‌ش تأثیری نمیزاره. حتی شیطان رو هم که می‌بینه آیات خدا رو توش می‌بینه. و همیشه یه چیزایی هست که به خوبی‌ش توجه کنیم. شاید این مهمترین راهبرد باشه.

 

اما سوالات من که ایجاد شده و باقی مانده:

این که ما در ناخودآگاهمون داریم اجازه میدیم یعنی دقیقا داره چه اتفاقی میفته؟ مثال میتونی بزنی؟ بعد حالا چجوری باید اجازه رو متوقف کنیم؟ صرف توجه به همون لا حول و لا قوه الا بالله؟

چجوری بفهمیم الان این وضع من به خاطر تأثیریه که از بقیه گرفتم یا ناشی از توهم یا جلوه‌دادن ها یا سوءظن است؟ (البته دانستن جواب این سوال شاید الان برای من فایده‌ای نداشته باشد. چون اگر بفهمم واقعا ناشی از افراد بیرونی است، باید به خوبی‌ها توجه کنم تا تاثیر نداشته باشد و اگر بفهمم اصلا توهم یا هر چی بوده باز باید به خوبی‌های او توجه کنم)

اما چجوری به خوبی‌های شخص توجه کنیم؟ خیلی سخت است. بعد که توجه می‌کنی شروع می‌کنی به تحلیل کردن و تحلیل کردن خواسته یا ناخواسته به دیدن عیب‌های شخص منجر میشه. تمرینی چیزی نیست آدم انجام بده؟

 

و البته درباره‌ی بحث آرزواندیشی هم کلا بحث نکردیم.



نوشته شده توسط رجلاً --
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مردی مسلمان

زبانم زبان منطق است و از آن کوتاه نمی‌آیم.

شیخ خورشید می‌گوید...

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۴۲ ب.ظ

شیخ خورشید درباره خیال توصیه‌های زیادی کرد اما من همه را به یاد ندارم. در کل گفت باید همه تکنیک‌ها و کارهایی که وجود دارد را امتحان کنی و مدل خاص خودت را پیدا کنی. مثلا کنترل خورد و خوراک را گفت که خیلی تأثیر دارد برای خودش. ورزش را گفت که برای او تأثیر نداشته اما برای خیلی‌ها تأثیر داشته. میگفت فیلم ترسناک نمی‌بیند. چون این هم خیلی تأثیر دارد در آشفتگی و خارج از عنان بودن خیال. قبلا هم یادم است درباره تمرکز میگفت داستان عاشقانه خیلی تمرکز را پایین می‌آورد. احتمالا همین است دیگه. داستان عاشقانه خیلی خیال رو رها و ول میکنه. در عوض میگفت داستان حماسی خیلی به خیال سامان میدهد. البته نفس رویاپردازی گاهی بد نیست در این مرحله. مثلا رویاپردازی کنی که کاش من مثل علامه بودم.

 

گفتم هیچ چیز به اندازه ارتباط داشتن با آدم‌ها خیال من را آشفته نمی‌کند. حتی گاهی چیزی هم نمی‌گویم و او هم چیزی نمی‌گوید اما خیالم دائم در حال آشفتگی است و ذهنم در بی‌خبری است. اگر گفتگو کنیم که دیگر خیلی خیلی به هم می‌ریزد. حالا اگر به جای یک نفر، چند نفر باشند باز بدتر می‌شود و البته این قاعده همیشگی نیست. گاهی میشود که اتفاقاً کثرت افراد باعث می‌شود آدم بتواند در بین جمع باشد و در عین حال در خلوت باشد. توضیحاتی مشابه این دادم.

شیخ گفت که حالا فهمیدی چرا آن روز من با مترو رفت و آمد نکردم؟ گفت اولا هر تأثیر و حرکتی هست همه از خدا است. التفات به این حقیقت باعث میشود تأثیرات بد کم شود.

شیخ گفت مورد دیگر این است که هیچکس بر تو مسلط نیست مگر این که خودت به آنها اجازه بدهی تأثیر بگذارند. ما در پس ناخودآگاهمان برای آن‌ها جا باز می‌کنیم و اجازه می‌دهیم که بر ما مسلط باشند. (منظور شیخ یحتمل تسلط بر ذهن و افکار و خیال و امیال است دیگه)

شیخ خورشید میگفت ما انسان ها همه به هم متصلیم. حتی انسان‌هایی که مرده‌اند و حتی انسان‌هایی که خواهند آمد. ساختار آگاهی همه به هم وصل است. وقتی با بعضی از افراد بیشتر ارتباط میگیری اون ساختار آگاهی در تو تقویت میشه. انگار یه دریایی از آگاهیه و تو یه قطره متصل به این دریایی. قطره ای که تو خلیج فارسه متصل به قطره ای است که در اطلس است اما التفاتش به آن کمتر است. یه لطافت خیلی سطح بالایی میخواد که تو ملتفت بشی به آن دور دور ها (چه مکانی چه زمانی).

حتی مکان‌ها و موجودات و همه نوعی از آگاهی اند. همه جهان رو در درون نفس خودمون باهاش ارتباط داریم. همه موجودات ساختار شعوری دارن. البته در انسان ها این ساختار شعوری قوی تره. علامه میره تو یه اتاقی میگه اینجا چجوری علم یاد میگیرید؟ اینجا همه ش غیبت شده.

هر چی بیشتر می‌شناسیشون، ابهتشون بیشتر میریزه. هر چی بیشتر خودتو بشناسی کمتر تاثیر بد میگیری.

شیخ خورشید میگفت خلیفه اللهی یعنی همین که فقط خدا بر من مسلطه نه کس دیگه. هیچ موجود محدودی بر ما مسلط نیست. حتی فرشته هم بر ما مسلط نیست چه برسد به سطوح پایین. در اون سر انسانی هیچکس مسلط نیست. چون در سر انسانی ت با مطلق ارتباط داری میتونی سیئات رو به حسنات تبدیل کنی. این خیلی خفنه دیگه. تهشه دیگه. تاریکی رو به نور تبدیل میکنی. بخشی ش رو داریم انجام میدیم دیگه. مثلا ما انرژی‌مونو از زمین میگیریم غذا میخوریم ولی فعلی انجام میدیم که عالی است متعالی است.

بعضی وقتا این متکاسد زشت تر هم میشه از اینی که هست. ناقص تر میشه.

حالا تو وقتی کنار یکی میشینی که بدی داره. تو میتونی کاری کنی که اون سیئه تبدیل به حسنه بشه. و وقتی تو کاری میکنی که اون بهتر بشه، خودتم داری بهتر میشی چون مجرای مطلق قرار میگیری.

البته باز بحث تقوای ضعف و تقوای قوت سر جاشه دیگه. بعضی موقعیت ها فراتر از ظرفیت ما است و ممکنه اذیت بشیم پس ازش دوری کنیم.

خلاصه هیچی مسلط نیست مگر این که خودمون اجازه بدیم که مسلط بشه. فقط خدا است که بخواهیم نخواهیم مسلط مطلق است. لا حول و لا قوه الا بالله. این یعنی همین دیگه. میگن هر کی این ذکر رو بگه از بلایا در امانه.

اما گاهی اصلا تأثیری نزاشته کسی.

مثلا ممکن است تو توهم بزنی. یا ممکن است برایت جوری نمایش دهند که واقعی نباشد. مثلا ممکن است بدی‌های کسی را جلوه بدهد.

نکته‌ی مهم: هر چقدر تو به بدی‌ش توجه کنی از بدی‌ش بیشتر اثر میگیری. به خوبی‌ش توجه کنی از بدی‌ش کمتر تأثیر میگیری حتی اگر واقعا بد باشه. اصلا جهان، جهان توجهاته آقا. اگه فقط به خوبی‌ش توجه کنی، اصن بدی‌ش تأثیری نمیزاره. حتی شیطان رو هم که می‌بینه آیات خدا رو توش می‌بینه. و همیشه یه چیزایی هست که به خوبی‌ش توجه کنیم. شاید این مهمترین راهبرد باشه.

 

اما سوالات من که ایجاد شده و باقی مانده:

این که ما در ناخودآگاهمون داریم اجازه میدیم یعنی دقیقا داره چه اتفاقی میفته؟ مثال میتونی بزنی؟ بعد حالا چجوری باید اجازه رو متوقف کنیم؟ صرف توجه به همون لا حول و لا قوه الا بالله؟

چجوری بفهمیم الان این وضع من به خاطر تأثیریه که از بقیه گرفتم یا ناشی از توهم یا جلوه‌دادن ها یا سوءظن است؟ (البته دانستن جواب این سوال شاید الان برای من فایده‌ای نداشته باشد. چون اگر بفهمم واقعا ناشی از افراد بیرونی است، باید به خوبی‌ها توجه کنم تا تاثیر نداشته باشد و اگر بفهمم اصلا توهم یا هر چی بوده باز باید به خوبی‌های او توجه کنم)

اما چجوری به خوبی‌های شخص توجه کنیم؟ خیلی سخت است. بعد که توجه می‌کنی شروع می‌کنی به تحلیل کردن و تحلیل کردن خواسته یا ناخواسته به دیدن عیب‌های شخص منجر میشه. تمرینی چیزی نیست آدم انجام بده؟

 

و البته درباره‌ی بحث آرزواندیشی هم کلا بحث نکردیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۱۵
رجلاً --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی